تحقيق در بارهٴ ايران معاصر
تحقيق در بارهٴ ايران معاصر: تأثيرمهاجرت برمدرن شدن ايران
گفتگوبا ويدا ناصحى (بهنام)*
کتاب "ايران و مدرنيته" گفتوگوهائى است با پژوهشگران ايرانى و خارجى در زمينهٴ روياروئى ايران با دستآوردهاى جهان مدرن (جديد) که باهتمام آقاى دکتر رامين جهانبگلو توسّط نشر گفتار در ١٦ فصل و يک کتاب شناسى اخيراً در ايران منتشر شده و فصل دوّم آن در باره تأثير مهاجرت بر مدرن شدن ايران است که بصورت گفتوگو با خانم دکتر ويدا ناصحى (بهنام) آمده است. گفتنى است که خانم دکتر ويدا بهنام پژوهشهاى مبسوطى در باره مهاجرت و پراکندگى ايرانيان در اقطار جهان خاصّه بعد ازوقايع انقلاب کرده و پيام بهائى در شماره ٧_٢٣٦ خود خلاصهاى ازبعضى تحقيقات ايشان را نشر نموده است.
نشر اين مقالهٴ مبتنى بر مکالمه در پژوهشنامه به دوملاحظه است، اوّل آگاهى دوستان بهائى بهبحث هاى گرمى که در ايران در زمينهٴ مواجههٴ جامعه با تجدّد و تمدّن غرب در گرفته و ادامه دارد و مىدانيم که آثار بهائى چون اسرار المدنيّه اينگونه بحث را چندين دهه پيشتر عنوان کرده و پاسخ گفته است. دوم توجّه به قدمت مهاجرت ايرانيان بهخارج کشور و تأثيرات احتمالی آن بر روى مدرن شدن ايران در پايان قرن نوزده و آغاز قرن بيستم.
اميدواريم که روزى يک محقّق جامعه شناس بهائى مهاجرت فردى وجمعى، اختيارى يا اضطرارى بهائيان ايرانى را از حدود سالهاى پنجاه قرن گذشته (بيستم) بخارج و تأثيرى که آنان در ممالک پذيرا و احيانا خود ايران بر جاى نهاده اند مورد پژوهش دقيق قرار دهد.
اين محقّق ارجمند بهائى نيستند ولی دوستان بهائى دارند.
هيئت تحريريه.
س_ به عقيدهٴ شما مهاجرت چه تأثيرى در مدرن شدن ايران در پايان قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم داشت؟
ج_ يکى از عوامل مهمّ در روند مدرن شدن کشورهاى در حال توسعه جابجايى جمعيّت بهسوى کشورهاى توسعه يافتهتر است. مدرن شدن يک مفهوم غربى است و بنابراين انتقال نظرى و عملی اين مفهوم نمى تواند بدون آشنائى مستقيم تحقّق يابد. ممکن است که انگيزه هاى جابجائى مردم اقتصادى يا اجتماعى، سياسى باشند و يا کسب علم، مانند جوانانى که براى تحصيلات پيشرفتهتر بهکشورهاى غربى مىروند. بنابراين ميتوان ازدو نوع جابجائى کاملاً متمايز صحبت کرد: جابجايى "غيرارادى" و جابجايى "ارادى" اگر بخواهيم تاريخ ايران در دو قرن اخير و نقش مهاجران در روند مدرن شدن کشور را بررسى کنيم، نخست لازم است که علل بروز امواج مختلف مهاجرت را معيّن کنيم. نخستين موج در آغاز قرن نوزدهم پديد آمد و ناشى از فقرى بود که کارگران و صنعتگران را مجبور کرد بهدنبال کار ايران را ترک کنند بهدنبال آن، فشار اجتماعى، سياسى، داخلی روشنفکران را در جست وجوى افکار آزاديخواهانه ومخالفان انقلابى را به دنبال سرزمين امن وادار به عزيمت کرد؛ اين تبعيديان به خصوص بهسوى کشورهاى غربى رفتند بدين سبب اينان در تمام طول تبعيدشان گرفتار نوعى احساس گناه شدند و دائماً در انديشهٴ سرزمين مادريشان بودند بهاين دليل است که مهاجران ايرانى با هر انگيزه اى که به مهاجرت دست زده باشند، هميشه بر انگيزانندهٴ فکر، حامل انديشه هاى مدرن، ناقل ارزشهاى آزاديخواهانه و محرّک نهضتهاى سياسى بودند.
س_ نخستين موج مهاجرت در چه تاريخى اتّفاق افتاد؟
ج_نخستين موج، کارگران ايرانىاى هستند که به روسيّه مىروند جنگ ايران و روسيّه کشور را به ورشکستگى کشانيده بود. روسها پس از شکست ايران و اشغال قفقاز در سال ١٨٢٨/١٢٤٤ه.ق پرداخت هرگونه ماليات را در نواحى اشغال شده به مدّت چهار سال لغو کردند اين امر موجب مهاجرت وسيع کشاورزان و صنعتگران ايرانى به روسيّه شد در ميان اين عده ١٦٠٠٠٠ ارمنى هم بودند که مجبور بودند سه برابر مسلمانان ماليات بپردازند. اين موج تا سال ١٩٠٥/١٣٢٣ ه. ق ادامه يافت و چنان تأثيرى بر کشاورزى و صنعت در ايران گذارد که بهقحطى منجرّ شد. مىدانيم که تعداد مهاجران ايرانى به روسيّه در اين دوره بالغ بر ٣٠٠٠٠٠ نفر بوده است که غالب آنان کارگر معدن بودند در ميان اين عدّه بازرگانان باسوادى هم بودند که کشور را بهخاطر جاذبهٴ ارزشهاى غربى ترک کردند.
بايد خاطرنشان کرد که هرچند اکثريّت ايرانيان اين دوره بى سواد يا کمسواد بودند ولی به مرور زمان با مظاهر ترقّى آشنا شدند و افکار و خلقيّاتشان تحوّل يافت. مهاجران ايرانى دو مدرسه در باکو به نامهاى "اتّحاد" و "تمدّن" تأسيس کردند و دو مجلّه نيز به نامهاى نوروز و حقايق منتشر کردند که به ايران مىرسيدند و دست بدست مىشدند و حتّىٰ مشترکينى هم داشتند. همين جامعهٴ مهاجران است که در آغاز قرن بيستم "کميته سوسيال _ دموکراتهاى ايران" و "اجتماعيّون عاميّون" را در باکو پايه گذارى ميکنند. مؤسسان آن چند تن ازانقلابيّون اهل تبريز بودند و عدّه اى نيز از ايرانيان ساکن قفقاز برخى از بازرگانان و کسبهٴ گيلانى و آذربايجانى الاصل ساکن تفليس و باکو در ميان اعضاى آن جاى داشتند. اين کميته در آن زمان ٦٠٠٠ عضو داشت و پس از مدّتى شعباتى در شهرهاى بزرگ ايران مانند تهران، مشهد، رشت، تبريز و اصفهان داير کرد. سرپرست شعبهٴ آن در تهران حيدر عمواوغلی بود که در سال ١٩١٠/١٣٢٨ ه. ق به فرانسه پناهنده شد. اين کميته يکى از نخستين گروههايى بود که در قيام مشروطه فعالانه شرکت داشت.
در اينزمان ميرزا فتحعلی آخوندزاده در تفليس بود. او فرزند يک ايرانى مهاجر بود و بهشدّت به مسائل ايران علاقه داشت و رسالاتى تند عليه استبداد و عقبماندگى ايران مىنوشت. مهمّترين اثرش مکتوبات است که در آن چند مفهوم را که تا آن زمان براى ايرانيان ناشناخته بودند و پايه و اساس مدرنيته در آن زمان بهشمار مىرفتند، تعريف و تفسير مىکند. برخى از اين مفاهيم را او بادقّت تمام تعريف مىکند، از جمله پيشرفت، استبداد، تحجّر، انقلاب، تغيير، سياست و شورا. همچنين در کتابش از آثار فيلسوفان و دانشمندان غربى همچون ولتر، کوپرنيک و نيوتون، نيز سخن مىگويد. او پيوسته از مسائل اجتماعى ايران، بهخصوص وضعيّت رقّت بار زنان در ايران، صحبت مىکند. وى با تعدّد زوجات و حجاب بهمخالفت برمىخيزد و از آزادى و برابرى زنان دفاع مىکند.
س_ حال از دومين موج مهاجرت ايرانيان بهاروپا صحبت کنيد که انگيزهٴ سياسى و فکرى داشت.
ج_ در اينجا با دونوع مهاجر روبرو هستيم، کسانى که مجبورند کشور را ترک کنند و کسانى که، چون نمىتوانند جوّ خفقانآور کشور را تحمّل کنند، براى ادامهٴ زندگى بهجاى ديگر مىروند. در ميان گروه نخست بابىها ديده مىشوندکه پس از محکوميّت و اعدام هم مسلکانشان در سال ١٢٦٨ ه. ق. ايران را ترک مىکنند. بهدنبال اين مهاجرت مهاجرت روشنفکران ترقّيخواهى که مقامات آنها را بهبهانهٴ بابىگرى، تحت تعقيب قرار مى دهند، شروع مى شود. اين موج تا سال ١٣٢٣ ادامه مىيابد و مهاجرين در کشورهاى پيرامون ايران يعنى ترکيّه، قفقاز و مصر ساکن مى شوند. برخى از آنان بعداً بهپايتختهاى اروپائى، ماند پاريس، برلين و لندن مىروند و اين شهرها را تبديل بهمراکز افکار ترقّيخواهانهٴ ايرانيان تبعيدى مىکنند. اين نخبگان تبعيدى نقش بسيار مهمّى در زمينه سازى انقلاب مشروطهٴ سال ١٣٢٤ هق بازى کردند. نوشته هاى آنان در شهرهاى ايران دست به دست مىگشت و روحيّهٴ انقلابى را تقويت مىکرد. بههمّت آنان چندين روزنامه و هفته نامه در خارج منتشر شد: اختر (استانبول، ١٢٩٢)، قانون (لندن، ١٣٠٨)، ثريّا و حکمت (قاهره، ١٣١١)، حبلالمتين (کلکتّه، ١٣١٢) و تعدادى ديگر.
س_ مى توانيد چند تن از اين تبعيدىها را نام ببريد؟
ج_ فقطّ از مشهورترين آنها نام مىبرم: احمد طالبوف، ميرزاآقاخان کرمانى، سيّدجمال الدّين اسدآبادى، و ملکم خان. طالبوف اصلاً آذربايجانى بودو ايران را در شانزدهسالگى بهقصد تفليس ترک کرد. او در کتاب احمد، در گفتگوهاى ميان يک پدر و پسر از کمبودها و محروميّتهاى جامعهٴ ايرانى زمان خود ياد مىکند. در سفرنامهٴ خود ازبىلياقتى نظام خودکامه، عقبافتادگى مردم، لزوم يک نظام حقوقى، وضع رقّتبار بهداشت عمومى و آموزش و پرورش، عقبماندگى صنعتى و جز آن صحبت مىکند. مکاتباتش با دهخدا در سال ١٣٢٦ نشان دهندهٴ ميل عميق او بهبازگشت ايرانيان تبعيدى بهوطن است. به عقيدهٴ او يگانه داروى درمان عقبماندگى کشور همين است: "آرزو مىکنم که در آيندهٴ نزديک تمام اين جداماندگان از وطن بهمملکت باز گردند و کشتى در حالغرقوطن را بهساحل سلامت برسانند."
ميرزاآقاخان کرمانى در سال ١٣٠٦ ه ق به ترکيّه فرار کرد. طىّ اقامت درآن جا ترکى و فرانسوى را فراگرفت و با انديشه هاى فيلسوفان عصر روشنگرى و افکار سوسياليستى آشنا شد. در ترجمهٴ معروف کتاب جيمز مورىيه، حاجىباباى اصفهانى، همکارى کرد و به انتقادات تند از سلسلهٴ قاجار، استبداد پادشاهى و سوء استفاده هاى روحانيّون پرداخت.کرمانى باروزنامههاى اختر و قانون همکارى مىکرد و توزيع قانون را در ايران برعهده گرفت. او در سال ١٢٩٢ ه ق دست بهترجمهٴ قانون اساسى عثمانى مدحت پاشا زد و براى نخستين بار ايرانيان را با قوانين ترقّىخواهانهٴ يک کشور مسلمان همسايه آشنا کرد. سرانجام در سال ١٣١٤ پليس عثمانى کرمانى را به مقامات حکومت قاجاريّه تحويل داد و آنها هم اورا با دوتن از يارانش اعدام کردند.
در همين زمان ميرزا ملکم خان، پس از اتمام تحصيلاتش در فرانسه (١٢٦٨ ه ق) بهايران باز مىگردد. او، با کمک چند شخصيّت سياسى ديگر، اوّلين لژ فراماسونرى ايران را برپا مىکند. چندى بعد مجبور مىشود که ايران را ترک کند و بهلندن باز گردد. چون کتابچهٴ غيبى را که از تنظيمات ترکيّه نشأت گرفته بود بهفارسى مىنويسد، مورد غضب ناصرالدّينشاه واقع مىشود. در لندن در سال ١٣٠٨ روزنامهٴ قانون را پايهگذارى مىکندکه تا سال ١٣١٦ منتشر مىشود.
چهرهٴ درخشان اين دوره مستشار الدّوله است. او کنسول ايران در پاريس در فاصلهٴ سالهاى ١٢٨٢ تا ١٢٨٥ ه ق بود. او، تحت تأثير افکار روشنگرى و انقلاب فرانسه، در سال ١٢٨٦ ه.ق قانون اساسى فرانسه را با عنوان يک کلمه به فارسى ترجمه مىکند. او هم متّهم به توطئه عليه دولت قاجار مىشود و به خراسان تبعيد مىگردد و در سال ١٣١٣ در آنجا مىميرد.
بايد از سيد جمال الدّين اسدآبادى نيز نام برد که در آغاز قرن بيستم ابتدا به ترکيّه و سپس به اروپا مىرود و در آنجا به کمک شيخ محمّد عبده، روزنامهٴ عروة الوثقى را، با انديشهٴ اتّحاد اسلام و مخالفت با سلطه طلبى، بنياد مىگذارد. مجموعهٴ آثار او نقشى عمده در معرفى افکار مدرن به ايرانيان بازى مىکند. سيّد جمال الدّين راجع به ايرانيان تبعيدى مى گويد: "هزاران تن از ما مجبور شده اند مملکتشان را ترک کنند و بروند در قفقاز، ترکيّه يا اروپا زندگى کنند. در استانبول ايرانيانى را ديدم که با دستهاى ظريفشان کارهاى بسيار سخت مىکردند ... تفحص بيشتر نشان مىدهد که بيش از يک پنجم جمعيّت ايران در خارجه زندگى مىکنند." ممکن است که او در مورد تعداد ايرانيان تبعيدى مبالغه کند، امّا مسلّماً توصيف او از وضعيّت اجتماعى و اقتصادى اين بخت برگشتگان دور از حقيقت نيست.
س_ پس از انقلاب مشروطه در سال ١٣٢٤ ه. ق موج جديدى از مهاجرت پديد مىآيد ويژگى هاى اين موج چيست؟
ج_ دورهٴ تازهاى ازاستبداد موسوم به "استبداد صغير" موجب اين موج مهاجرت شد، امّا اين بار مقصد اروپا و ترکيّه بود. استانبول، برلين، و لندن بدل به مراکزى براى انتشار افکار آزاديخواهانه و ترويج فرهنگ ايرانى شدند، فرهنگى که برخى افراد بومى را نيز تحت تأثير قرار داد و آنان را به تشويق روشنفکران ايرانى در تبعيد ترغيب کرد. نتيجهٴ اين جابجائى تازه انتشار نشريّات سياسى و فرهنگى و نيز تعداد زيادى آثار ترجمه شده بود. در ميان چهرههاى برجستهٴ اين موج تازه، مخصوصاً بايد از علیاکبر دهخدا ياد کرد که پس از قتل ميرزاجهانگيرخان، مدير روزنامهٴ صور اسرافيل، در سال ١٣٢٥ ه. ق به فرانسه رفت؛ دهخدا سردبير صور اسرافيل در ايران بود. او سپس به سويس رفت و در سال ١٣٢٦ انتشار صور اسرافيل را به صورت هفتگى در آنجا از سر گرفت. چندى بعد انتشار اين نشريّه به علّت مشکلات چاپ و توزيع، متوقّف شد. دهخدا سپس، تا زمان پيروزى نهائى انقلاب، به همکارى با روزنامهٴ سروش استانبول پرداخت.
بايد از مجلّهٴ ايرانشهر هم صحبت کنيم که در سال ١٣٣١ ه.ق در پاريس به همّت عدّهاى از ايرانيان مهاجر، به خصوص ابراهيم پورداوود ومحمّد قزوينى تأسيس شد. هدف اين روزنامه، همان طور که در نخستين شماره اش آمده "تأسيس روزنامهاى" بود "که بتواند اطّلاعات لازم در اختيار هموطنان مانده در ايران قرار دهد" آنان همچنين جلساتى را برپا کردند (١٣٣١_١٣٣٣) که در آنها سخنرانان ايرانى و فرانسوى شرکت داشتند (از جمله خانم ماريلی مارکوچ Marylie Markovitch آقاى پل کازانو و استاد کلژ دو فرانس ، ژولين ونسون Julien Venson، آنتوان کابوتن Antoine Caboton هانرى رنار H. Renard، رنه برانکور ... Rene Brancour نخستين شماره در سال ١٣٣٣ ه.ق منتشر شد. مطالب آن اساساً در بارهٴ آزادى ايران و آيندهٴ آن بود؛ در اين شماره مقالاتى به مقايسهٴ انقلاب فرانسه با انقلاب مشروطه و نيز توطئهٴ محمّدعلی شاه و درباريانش عليه انقلاب مشروطه اختصاص يافته بود. در مقالهاى آمده بود که: "انقلاب ايران کمابيش بهانقلاب فرانسه شبيه است. بايد ايرانيان در برابر مشکلات مقاومت کنند، همان طور که فرانسويها چنين کردند و با مشکلات جنگيدند." جنگ جهانى اوّل انتشار اين روزنامه را متوقف ساخت.**
يک سال بعد گروهى ازروشنفکران ايرانى، به دعوت تقىزاده، در برلين گرد آمدند و "کميتهٴ مليون ايرانى" را برپا کردند. حکومت آلمان، که در آن زمان با انگليسىها و روس هايى که ايران را اشغال کرده بودند مىجنگيد، از اين کميته حمايت مىکرد. اين روشنفکران از سال ١٣٣٤ مجلهٴ کاوه را راه انداختند که در طول يک دهه، مجلاتى ديگر، بهخصوص ايرانشهر و فرنگستان، راه آن را ادامه دادند. اين مجلات، عليرغم محتواى سياسيشان به تعداد وسيع در ايران توزيع مىشدند و مرتباً تعداد نمايندگان و مکانهاى فروش را اعلام مىکردند.
انتشار کاوه دو دوره دارد. دورهٴ اوّل، در زمان جنگ (١٣٣٣ تا ١٣٣٩ه. ق) اساساً حاوى مقالاتى است در حمايت از آلمان وعليه عمليّات روسيّه و انگلستان. در دورهٴ دوّم (ژانويهٴ ١٩٢٠ تا دسامبر ١٩٢١ /دى ١٢٩٨ تا دى ١٢٩٩) کاوه اساساً به مسائل ترقّى ايران و تبليغ افکار غربى مىپردازد و به اين منظور دست به مبارزهاى بىامان باتعصّبات و تحجّر مذهبى مىزند. در اينجا بايد از مقالهٴ معروف تقىزاده صحبت کرد که حکم بيانيّهٴ سياسى او را دارد و در اين جمله خلاصه ميشود : "بايد بدون هيچ شرطى تمدّن اروپايى را پذيرفت وترويج کرد، و بدون هيچ استثنائى آداب، اخلاق، تعليم و تربيت، علم، صنعت و حتّىٰ روش زندگى آنان را اخذ کرد. خلاصه همه چيز به جز زبان" اين بيانيّه به نوعى نشانهٴ شيفتگى ايرانيان اين دوره در برابر غرب و ميل شديد آنان به مدرن ساختن ايران به هر قيمتى است.
کاظم زادهٴ ايرانشهر، که در انتشار کاوه با تقى زاده همکارى داشت، در سال ١٣٠١ ش مجلّهاى به نام ايرانشهر در برلين تأسيس کرد که هيچ ارتباطى به مجلهٴ ايرانشهر که در هشت سال پيش از آن در پاريس منتشر شد نداشت. گرايش اين مجلّه به جانب مسائل اجتماعى _ فرهنگى و هدفش ترويج مفاهيم غربى بود. مقالات ايرانشهر مخصوصاً در مورد مسائلی همچون دموکراسى، حکومت جدا از دين، هويّت ملّى و نيز ضرورت اصلاحات در تعليم و تربيت بودند. "جهان زنان" عنوان سلسله اى از مقالات اين مجلّه بود که به مسئلهٴ مسؤوليّت زن جديد، آموزشش، بهداشتش، نقشش در زندگى اجتماعى کودکان، و نيز معايب حجاب اختصاص داشت. مجلهٴ فرنگستان در سال ١٣٠٣ ش در برلين منتشر شد. اين مجلّه نخستين مجلّهٴ فارسى بود که گروهى ازدانشجويان ايران (حسن مقدّم، مشفق کاظمى، احمد فرهاد) پس از جنگ منتشر کردند. در اين مجلّه مقالات جمال زاده، تقى ارانى، ابراهيم مهدوى وعدّهاى ديگر به چاپ مىرسيدند: اين مجلّه نيز هدف خود را مبارزه با جهل و خرافات و دور ساختن ايران از تعصّب و تحجّر اعلام کرده بود.
س_ اگر ممکن است از موج سوّم مهاجرت ايرانيان به غرب صحبت کنيد. اين موج از حدود سال ١٣٠٠ شروع مىشود و به انقلاب سال ١٣٥٧ ختم مىشود. اين بار نه روشنفکران و نه بازرگانان بلکه دانشجويان دست به مهاجرت مىزنند.
ج_ به عقيدهٴ من نمىتوان از يک موج بزرگ مهاجرت در اين دوره صحبت کرد. اينان دانشجويانى بودند که به غرب مىرفتند و غالب آنان به کشور باز مىگشتند و در مدرن کردن آن شرکت مىکردند. در عين حال، اقليّتى هم به دليل مخالف عقيدتى با قدرت حاکم به غرب پناهنده شدند. اعزام دانشجويان ايرانى به اروپا واقعهٴ مهمّى در تاريخ کشور است و لازم است که در مورد آن بيشتر تأمّل شود. در سال ١٢٧٤ ه. ق نخستين سفير حکومت قاجار به همراه ٤٢ دانشجو بهفرانسه مىرسد؛ اين افراد در مدارس عالی فرانسه به تحصيل مىپردازند ژول تييورى Jule Thieury در سال ١٢٧٧ اينان را "فرزندان ايران" مىنامد. اينان نخستين موج دانشجويانى هستند که با انديشه هاى ليبرال، افکار عصر روشنگرى، پوزيتيويسم آگوست کنت و شعارهاى انقلاب فرانسه آشنا مىشوند مشهورترين آنان ميرزاملکم خان است.
از سال ١٣٠٩ ش تا جنگ جهانى دوّم تعداد دانشجويان ايرانى در اروپا افزايش يافت. در سال ١٢٩٩، رضاخان نخستين گروه دانشجويان را براى ادامهٴ تحصيل به فرانسه فرستاد. با شروع جنگ و اشغال ايران به دست قواى متفقين، تماس ايرانيان با غرب ابعاد تازه اى يافت. صنعتى شدن کشور در زمان رضا شاه آغاز شده بود، با شروع برنامه ريزى اقتصادى در دههٴ ١٣٣٠ شتاب بيشترى گرفت. کشور نياز شديد به متخصّص داشت و دولت جوانان را تشويق ميکرد که براى کسب تحصيلات عالیتر به غرب بروند. هجوم به غرب چنان ابعادى يافت که در سال ١٣٥٦ تعداد دانشجويان ايرانى خارج از کشور به ٨٠٠٠٠ نفر بالغ مىشد. به اين ترتيب در طى ٤٠ سال، دانشجويان بسيار براى ادامهٴ تحصيل به خارج رفتند اکثر آنان به کشور باز گشتند. اينان نخبگان را تشکيل دادند که درکار مدرن سازى ايران شرکت کردند. نخستين کار اين نخبگان تأسيس دولت جديد( دولت _ ملّت) و ارتش مدرن بود. آنان پايه گذار مدارس امروزى و مؤسسات قضايى مدرن بودند و از اين طريق توانستند آموزش و پرورش و امور قضايى را از اختيار روحانيّون خارج کنند. مفهوم وحدت ملّى را آنان مطرح ساختند که اوج آن را در جنبش ملّى شدن صنعت نفت به رهبرى دکتر مصدق مىبينيم.
در دههٴ ١٣٣٠ برنامه ريزى اقتصادى و اجتماعى با ورود دانشجويان تربيت شده در خارج، به خصوص آمريکا، شروع شد و سه دهه ادامه يافت. بايد از تأثير آموزش و پرورش غربى بر وضعيت زنان در ايران نيز سخن گفت. زنانى که با ارزشهاى غربى آشنا شده بودند در دههٴ ١٣٠٠ دست به تشکيل انجمنهايى زدند و حقوق خود را مطالبه کردند. زنان، با اتّکا به حمايت عدهٴ کمى ازمردان وسپس با پشتيبانى محمّدرضاشاه که مىخواست تصويرى مدرن از جامعهٴ ايران به دست دهد، به حقوقى دست يافتند که براى آزادى آنان ضرورى بود.
از سوى ديگر، آن عدّه ازدانشجويان که سياسى بودند و مستقيماً تحت تأثير نهضتهاى غرب قرار داشتند، دست به مبارزهٴ سياسى عليه حکومت شاه زدند. آنان شاه را به دليل فقدان آزادى بيان، و وجود بى عدالتى اجتماعى، و فساد طبقهٴ مديران و کارگزاران _ که با ورود دلارهاى نفتى در دههٴ ١٣٥٠ شدّت بيشترى يافت _مورد حملهٴ شديد قرار مىدادند. بسيارى ازاين دانشجويان مجبور بودند که همچون پناهندهٴ سياسى در کشورهاى غربى بمانند. شمار روزنامه ها، مجلات وجزوه هايى که گروههاى مختلف سياسى در اين دوره منتشر و توزيع کردند آن قدر زياد است که نمىتوان در گفت وگو از آنها نام برد.
در سال ١٣٤٠ "کنفدراسيون دانشجويان ايرانى خارج از کشور" تشکيل شد. اين سازمان تمامى دانشجويان مخالف را، صرف نظر از ايدئولوژىهاى مختلفشان، در خود گرد مىآورد تعداد اين دانشجويان، که در سراسر جهان پراکنده بودند، هرگز از مرز چند هزار نفر فراتر نرفت، امّا فعّاليّتهاى آنان وسيعاً در مطبوعات منعکس مىشد و از اين طريق بر افکار عمومى بين المللی تأثير مىگذارد. مبارزه جويى و پشتکار آنان بى ترديد در زمينه سازى انقلاب سال ١٣٥٧ مؤثر بود، چون که نه فقط افکار عمومى غرب که روشنفکران جوان ايرانى را نيز تحت تأثير قرار دادند. در مهر ١٣٥٧ فرانسه ميزبان آيت الله خمينى شد؛ وى از سال ١٣٤٢ به همراه خانواده وعدّهاى از اطرافيانش به حالت تبعيد در عراق به سر مىبرد. رسانهها و ايرانيان مخالف از او به گرمى استقبال کردند، و کنفدراسيون دانشجويان بدون هيچ قيد وشرطى از او حمايت کرد. از سوى ديگر، جنبش زير زمينى يى که ازهمان سال و تحت رهبرى او شروع به فعّاليّت کرده بود و اينک دست به اقدامات آشکار مىزد، نقش مهمّى در بسيج توده هاى مردم ايران بازى کرد. پس بار ديگر شاهد انقلابى بوديم که ايرانيان خارج از کشور زمينه سازى و هدايت آن را بر عهده داشتند.
س_ امّا خود اين انقلاب باعث مهاجرت خيل عظيمى ازايرانيان به سراسر جهان شد.
ج _ بخشى از انقلاب محصول کوششهاى انقلابيون مدرنيست ايرانى بود، امّا وجود يک رهبر مذهبى در رأس جنبش و تفوّق فزايندهٴ روحانيّت بر تريبونهاى عمومى به اين انقلاب رنگى مذهبى بخشيد و آن را به سوى نوعى سنّت گرايى ضد مدرن سوق داد. تمام گروه هاى ليبرال و احزاب چپ طرد واز صحنهٴ قدرت بکلّى بيرون رانده شدند. به دنبال اين وضع، غالب مبارزان وهواداران اين گروه ها و احزاب راه تبعيد را در پيش گرفتند. اين بزرگترين موج مهاجرت در تاريخ ايران است. مهاجران در همه جاى دنيا پراکنده شدند، امّا بخش اعظم آنها بهامريکا و ترکيه رفتند. غالب مبارزان سياسى و رهبران احزاب مخالف در فرانسه اقامت کردند، يعنى همانجا که از آيت الله خمينى حمايت کرده و موجبات بازگشت او را هم فراهم نموده بود. اين موج از ديگر امواج مهاجرت متمايز است. نخست از آن رو که بيش از يکدهه به درازا کشيده است. ديگر آن که صرفاً سياسى نيست، بلکه اجتماعى و فرهنگى نيز هست. اين موج تمامى طبقات و قشرهاى اجتماعى و تمامى گروه هاى سنى را در بر مىگيرد. سرانجام اين که اين موج مهاجرت فردى نيست. بلکه بيشتر خانوادگى است.
س_ تأثير اين مهاجرت عظيم که از سال ١٣٥٨ آغاز شده است بر ايران چيست؟.
ج_ همانطور که مىدانيد، ايران هرگز مستعمره به معناى دقيق کلمه نبوده است. بنابراين ايرانيان هيچ گاه "برخورد فيزيکى" دراز مدّت با ارزشهاى غربى نداشته اند. تا کنون اين برخوردها به وسيلهٴ جوانان انجام مىشد که چند سالی را در غرب مىگذراندند و تنها بخشى از آن فرهنگ را اخذ مىکردند. وانگهى تعداد مهاجران وتبعيديان قبل از سال ١٣٥٨ هرگز از حدود ١٠٠٠ نفر تجاوز نمىکرد. غالب اينان مجذوب تمدن غرب بودند بى آن که با مردم بومى تماسّ واقعى داشته باشند. بيشترشان در محلاّت دانشجويى ايرانيان زندگى ميکردند و بهدنبال يافتن دارويى براى درمان وضعيت وخيم کشورشان بودند، که چندان هم نميشناختندش حاصل کوشش هايشان اين را نشان داد. انقلاب ١٣٥٧ و نتايج آن موجب شد که بيش از يک ميليون ايرانى ازطبقات اجتماعى و گروههاى سنى مختلف راه تبعيد را در پيش گيرند و رويارويى فيزيکى ميان تبعيديان وغربيها پديد آيد.
س_ پس اين بار برخورد با دنياى مدرن عميق تر بوده است؟
ج _ کاملاً، نخست براى اين که اين بار ايرانيان، بهمدتى طولانى، زندگى خانوادگىيى در درون جوامع غربى دارند که به لحاظ اجتماعى و اقتصادى نيز فعّال است. در نتيجه، به نوعى، صاحب محمولهٴ فرهنگى مدرنى مىشوند بى آنکه تلاش چندانى براى کسب آن کرده باشند. بهخصوص جوانان و، به عقيده من، زنان هستند که بيش از همه تحت تأثير ارزشهاى غرب قرار مىگيرند، بى آنکه دچار شيفتگى يا بيزارى شوند. اين جوانان ايرانى ديگر مقلدان غرب نيستند، چون که فرهنگ آن را، با تمام جنبه هاى مثبت و منفى آن، بهتر مىشناسند و مرتباً از طريق تماس با خود غربى ها، متحوّل مىشوند. در حقيقت آنچه را که کسب مىکنند فرهنگ سرزمين مادريشان را غنىتر مىسازد سرزمينى که به ميل خود آن را ترک نکرده اند و هنوز عزيزش مى دارند.
س_ اين بدان معناست که در تمام سالهاى پس از انقلاب، اين جوانان ايرانى تماسّ با فرهنگ خودشان را حفظ کرده اند؟
ج_ بله، نخست بايد بر اين امر تأکيد کرد که اين بار غالب جوانان با والدينشان زندگى مىکنند و اين والدين ضامن حضور تقريباً دائمى فرهنگ ايرانى در خانواده هستند. ديگر آنکه، پست، تلفن و رفت و آمدهاى ميان ايران و غرب که هيچ گاه قطع نشده است، نه تنها مانع قطع ريشه هاى فرهنگى ايرانيان تبعيدى شده است بلکه تماس ايرانيان مقيم ايران را با غرب تسهيل کرده است، و از اين طريق مانع انزواى ايران، بهخصوص در نخستين سالهاى پس ازانقلاب شده است. اهميّت روابط خانوادگى در ايران موجب شده است که ايرانيان مقيم کشور علاقمند باشند که بدانند در جاهاى ديگر چه مى گذرد، در جاهائى که اعضاى خانواده به کارى مشغولند و در زندگى اجتماعى فعاليّت دارند. قبل از انقلاب، تماسّ با غرب تنها از طريق يک طبقهٴ اجتماعى مرفّه و داراى امکانات مالی صورت مىگرفت امّا حالا مهاجران ايرانى مقيم غرب متعلّق به تمام طبقات اجتماعى هستند بهاين ترتيب جمعيّت کاملاً وسيع ترى با غرب تماس مستقيم يا غير مستقيم برقرار مىکنند، جمعيّتى که حامل تصوير غرب هستند و بر توده هاى شهرنشين تأثير مى گذارند. نبايد ازنقش راديوهاى فارسى زبان غرب، مانند بىبىسى، صداى آمريکا يا راديو بين المللی فرانسه هم غافل بود. اين راديوها، از سال ١٣٥٧ به بعد شنوندگان بسيار در ايران پيدا کردهاند.
س_ از سالها پيش، گروهى از ايرانيان تبعيدى در حال بازگشت به کشورشان هستند نظر شما اين تماس تازه با ايران چه تبعاتى دارد؟
ج_ پس از يک دوره اقدامات انقلابى، از سال ١٣٦٩ حکومت خود را ناگزير از بازسازى کشور و لذا تشويق هزاران ايرانى تربيت يافته و کارآمد براى باز گشت به کشورشان ديد. بنابراين سياست گشودن درها را اختيار کرد: کارکنان سفارتخانه هاى ايران در خارج مهربان وحاضر بهخدمت شدند گذرنامه هاى پناهنده ها تجديد شدند وتماسهايى با متخصّصان تبعيدى و دانشجويان براى تشويق آنان به بازگشت به ميهن گرفته شد. اين اقدامات منجرّ به بازگشت تعدادى اندک از مهاجران شد، موجى ضعيف به نسبت حجم عظيم کسانى که پس از انقلاب کشور را ترک کرده بودند. آنچه برخى کسان را ترغيب به بازگشت مى کرد، بىترديد بحران اقتصادى غرب، ناتوانى بزرگسالان نا آشنا با شيوهٴ زندگى و اخلاقيات غربى در سازگارى با محيط و نيز جاذبه هاى سرزمين مادرى بود با اين همه هنوز نمىتوان تبعات اين موج باز گشت را ارزيابى کرد.مسلّماً بازگشت جوانان تربيت يافته در غرب نقشى مهمّ در تحولات سياسى_ اجتماعى ايران بازى خواهد کرد. تمام آنچه اکنون ميتوان گفت اين است که دو گرايش متفاوت وجود دارد. برخى ازجوانانى که به ايران بازگشته اند از فضاى بسته و به خصوص غيرقابل پيش بينى ايران در تقريباً تمام عرصه هاى سياسى، اجتماعى و فرهنگى سر خورده اند و عليرغم مزاياى زندگى "درخانهٴ خود" ديگر نتوانستهاند تحمّل کنند و به کشورى که ميهمانش بودند بازگشته اند. گروهى ديگر شهامت بيشترى از خود نشان داده اند و کوشيده اند تا بهنوعى در مقابل خواسته هاى حکومت بايستند و تغييراتى به وجود آورند شعار "تهاجم فرهنگى" که سنت گرايان عليه تمام فعّاليّتهاى روشنفکرىيى که هدفشان تخفيف و تعديل تعصّب و کهنه گرايى است پيوسته تکرار مىکنند، بهخوبى نشان دهندهٴ وجود ميل وارادهاى قوى براى مدرن کردن کشوراست. در اين جا لازم است تصريح کنم که اگر ما فقط از مهاجران صحبت مى کنيم صرفاً به اين دليل است که موضوع گفت وگوى ما مهاجرت بوده است و گرنه نقش ايرانيان بيدارى را که در کشور مانده اند و به مبارزه ادامه داده اند از نظر دور نداشتهايم.
س_ نظرتان در بارهٴ آيندهٴ ايرانيان مهاجر و نقش آنها در مدرن سازى کشور چيست؟
ج_ به گمان من دو امکان در آينده متصوّر است: يا اکثريّت نسل دوّم مهاجران در کشورهاى ميزبان خواهند ماند، يا يک واقعهٴ مهمّ ديگر در آيندهاى نزديک ايرانيان تبعيدى را به کشور خواهد کشاند. امّا آنان ديگر ايدهاليست ها و آرمانگرايان پيش از انقلاب نخواهند بود، زيرا که از يک سو شناختى از غرب دارند که حاصل اعتراضات و مبارزات غرب عليه مسائل اجتماعى_ اقتصادى بى سابقه است، و از سوى ديگر نسبت به مدرن کردن پديده هاى اقتصادى و فرهنگىيى که ابعاد جهانى دارند و از حدّ بينش کهنهٴ غرب فراتر رفته حسّاسند. در عرصهٴ جهانى استقلال جايش را به وابستگى متقابل داده است، و از اين رهگذر عقدههاى جهان سوّمى را از ميان برداشته است، همان عقده هايى که مىگويند هر آنچه را که متعلّق به ديگرى است بايد دور ريخت و "بازگشت به سرچشمهها" داروى قطعى بيمارى غرب است از طريق پرسش از ارزشهاى "خود" و "ديگرى" هم بدون آرمان سازى و هم بدون نفى، ميتوان به ترکيبى متعادل رسيد. ايران فقط اين گونه مى تواند به زندگى مدرن واقعى دست يابد.
___________
* ويدا ناصحى _بهنام دکتراى جامعه شناسى خودرا در سال ١٣٥٦ ازدانشگاه سوربنپاريس دريافت کرد. وىاستاديار دانشکدهٴ علوماجتماعى دانشگاه طهران و سرپرست بخشروانشناسى اجتماعى در مؤسّسهٴ مطالعات و تحقيقات اجتماعى دانشگاهطهران بود. او از سال ١٣٥٩ تا ١٣٦٦ در فرانسه به تدريس در دانشگاه نانتر پاريس پرداخت و در مؤسّسات ملّى و بينالمللی مختلف بهتحقيق مشغول شد. وى صاحب تأليفات متعدّد بهفارسى، انگليسى و فرانسوى در بارهٴ خانواده و مهاجرت است.
** آقاى دکترجمشيدبهنام کتابى دربارهٴ "برلنىها" نوشتهاندکه زيرچاپ است (ايران) واميداوريم بزودى در دسترس قرار گيرد.