شالودۀ اجتماعی و اهمّیتِ تاریخی جامعۀ بهائی عشق آباد
در این مقاله [الف] ابتدا منشأ و تاریخ جامعۀ بهائی شهرعشق آباد، واقع در تركستان [جمهوری ترکمنستان ]، بطور مختصر بررسی میگردد، سپس ساخت اجتماعی آن تجزیه و تحلیل میشود و در پایان كوشش خواهد شد كه اهمّیت این جامعه از نظر دنیای بهائی مورد ارزیابی قرارگیرد. منابع این تحقیق بیشتر تاریخ های متعدد بهائی است (۱) امّا از منبعهای دیگر كه در دسترس نویسنده قرار داشته نیز استفاده شده است (۲).
مقدّمه
پیش از نیمۀ دوّم قرن نوزدهم میلادی سرزمین های واقع در خاور دریای خزر منطقهای بود بسیار وسیع با چند شهر قدیمی كوچك [تاریخی و افسانه ای مانند بخارا، سمرقند و تاشکند] که با حصار و دیوار و بناهای قدیمی خود از گذشته های دور این سرزمین سخن میگفتند. تمام این ناحیه، که زمانی جزء خاک ایران و مهد بزرگان و دانشمندان گرانقدری همچون رودکی و ابن سینا بود ، آن زمان در قلمرو خانهای متعدد آسیای مرکزی قرار داشت و هیچ مرز مشخصّی میان ایران و این همسایگان بیابان گرد، یا میان خود این خانها، یا میان خانها و روسیه وجود نداشت. بطور خلاصه در این منطقه خلائی عظیم از قدرت از کرانه های دریای خزر گرفته تا مرزهای چین، و از افغانستان تا کنار دشت سیبری گسترده شده بود. بین سالهای ۱۸۴۰ تا ۱۸۸۰ روسها بتدریج به پیشروی در این سرزمین ها پرداختند. در سال ۱۸۴۴ لشكر روسیه به منطقۀ دریاچۀ آرال رسید. تاشكند در سال ۱۸۶۵، [بخارا در ۱۸۶۶ ]، سمرقند در ۱۸۶۹ و خیوه در ۱۸۷۳ بتصرّف روسها در آمد. در پایان دهۀ ۱۸۷۰ روسها آمادۀ حركت به سرزمین هائی كه بلافاصله در شمال ایالت امروزی خراسان قرار داشت شدند. در گذشته این منطقه جزء لاینفك ایران بود و حتّی درآن موقع نیز حكومت ایران آن را جزئی از خاك خود میدانست. امّا به هر حال با همۀ اعتراضهای ایران، روسها وارد این منطقه گردیدند. در سال ۱۸۷۹ ژنرال لوماكین (Lomakin) با تركمنها در نزدیكی روستای گیوك تپّه به نبرد پرداخت امّا شكست خورد و عقب نشینی كرد. سال بعد ژنرال اسكوبلف (Skobelev) دوباره جنگ را با نیروئی چند برابر از سرگرفت و سر انجام در سال ۱۸۸۱ مقاومت تركمنها را در هم شكست و بر این سرزمین استیلا یافت. به این ترتیب این ناحیه با نام ایالت ماوراء خزر جزء روسیۀ تزاری شد و در سال ۱۸۹۰ ادارۀ آن که تا این زمان با حكومت قفقاز بود از آن جدا گردید.
برای پایتختی این ناحیه، در نزدیكی مرز ایران و در فاصلۀ حدود ششصد كیلومتری شرق دریای خزر، روسها شهر جدیدی را به سبك شهرهای اروپائی بنا نهادند و بر آن نام عشق آباد ] ب [ گذاردند.
پیش از حملۀ روسها، محل این شهر مسكن تركمنهائی بود كه میگویند در درون حدود پانصد چادر زندگی میكردند. برای برقراری نظم و ترتیب و نیز به دلایل استراتژیكی، روسها به موازات مرز ایران، از اوزون آدا (Uzun Ada) در كنار در یای خزر تا سمرقند راه آهن كشیدند. یكی از ایستگاههای مهم در طول این خط، عشق آباد بود و تجارت ایران میتوانست توسّط این راه آهن به جاهای دیگر توسعه یابد.
میسن ریمی ،یكی از بهائیان آمریكا، كه در سال ۱۹۰۸ از این شهر دیدن كرد در وصف آن چنین مینگارد:
" شهر عشق آباد در دشت قرار دارد امّا در فاصلۀ كوتاهی كوههائی دیده میشوند كه بسیار سنگلاخی و ناهموارند. این شهر دارای ظاهری كاملاً مدرن با باغها و خیابانهای عمود بر هم است. ردیف درختان در پیاده روها یاد آور شهری اروپائی است امّا ساختمان ها و جویهائی كه در دو طرف خیابانها قرار دارند، و در آنها آبی كه از كوههای نزدیك میآید جاری است، كاملاً حالت شرقی دارد" (۳).
جمعیت عشق آباد در سال ۱۸۸۴ حدود ۴۰۰۰ نفر، در ۱۸۸۶ حدود ۸۰۰۰ نفر (كه ۴۰۰۰ نفر آنان سربازان و لشكریان بودند)، در ۱۸۸۸ حدود ۱۰۰۰۰ نفر، در ۱۸۹۷ حدود ۱۹۰۰۰ نفر، در ۱۹۱۰ حدود ۴۴۰۰۰ نفر (كه ۱۰۰۰۰نفر آنان روس بودند)، در ۱۹۲۶ حدود ۵۲۰۰۰ نفر و در سال ۱۹۳۹ حدود ۱۲۷۰۰۰ نفر بود (۴). در ابتدا تركمنها عادت چادر نشینی خود را ادامه دادند و در خود شهر زندگی نمیكردند، بنا بر این جمعیت عشق آباد عمدتاً از دو گروه تشكیل میشد: یكی لشكریان و مأموران دولتی روسیه بودند كه در بخش اروپائی شهر زندگی میكردند و گروه دیگر كسانی بودند كه از ایران و قفقاز به آنجا مهاجرت كرده بودند و در بخش فعّالیت های بازرگانی و كسب و كار زیست مینمودند. در میان گروه اخیر تعدادی یهودی و ارمنی نیز دیده میشد. با گشایش این سرزمین بكر و به وجود آمدن راههای جدید بازرگانی ( راه آهن ماوراء خزر)، عشق آباد حالت یك شهر سرحدّی بخود گرفت.
منشاء جامعۀ بهائی عشق آباد
ارتباط جامعۀ ستمدیدۀ بهائی ایران با عشق آباد از همان ابتدای انتخاب آن بعنوان پایتخت ماوراء خزر آغاز شد.
هنگامی كه جناب حاجی میرزا حسن معروف به افنان كبیر [برادر حرم حضرت اعلی[ در سال ۱۲۹۹ (۲-۱۸۸۱) در طی سفر خود به عكّا برای زیارت حضرت بهاءالله از این منطقه عبور میكرد، به امكانات جدید این شهر پی برد. وی از پسر خود آقا سید احمد افنان در یزد خواست كه در عشق آباد برای او اقدام به خرید زمین نماید. آقا سید احمد به حاجی محمّد كاظم اصفهانی كه ساكن سبزوار بود در این مورد نامهای نوشت. در سال ۱۸۸۲ برادر حاجی محمّد كاظم بنام حاجی عبدالحسین كه در قوچان زندگی میكرد به عشق آباد سفر كرد و برای خانوادۀ افنان و خود زمین خریداری نمود.
تقریباً در همین زمان موجی از ستم و آزاری عمومی علیه بهائیان در ایران بر خاست كه بیشتر خاك آن سرزمین (بویژه طهران، یزد، اصفهان، سبزوار و رشت) را فرا گرفت. بنا بر نوشتۀ جناب حیدرعلی اصفهانی در كتاب بهجت الصدور، بهائیان اصفهان و یزد در نظر داشتند گروهی را به روسیه اعزام دارند تا در آنجا از امپراطور آن کشور در برابر ظلم هائی كه در ایران به آنها میشد درخواست حمایت نمایند. هنگامیكه از حضرت بهاءالله برای اجرای چنین نقشهای كسب اجازه شد آن حضرت از عكّا پاسخ صریح بر منع آن دادند امّا با عزیمت بهائیان به عشق آباد برای سكونت در آن موافقت فرمودند (۵).
در حدود سال ۱۸۸۴ برای نخستین بار چهار نفر از بهائیان بقصد اقامت دائم وارد عشق آباد شدند. دو تن از این عدّه بنامهای آقا عبدالرسول یزدی و آقا محمّد رضا ارباب اصفهانی از سبزوار حركت كرده بودند. داستان این دو نفر شنیدنی است زیرا نشان دهندۀ چگونگی فشارهائی بود كه بر بهائیان وارد میآمد و آنان را وادار به ترك وطن میكرد. آقا عبدالرسول بدنبال تضییقاتی كه در یزد پیش آمد در حدود سال ۱۸۷۷ از آن شهر بیرون آمد و آقا محمّد رضا (پسر حاجی محمّد كاظم اصفهانی نامبرده در بالا) كه ابتدا بابی و بعد بهائی شد نیز بدنبال ستم و آزاری كه در همان سال ۱۸۷۷ در اصفهان منجر به شهادت ملاّ كاظم طالخونچهای شد مجبور گردید از آن شهر خارج شود. این دو نفر حدّ اقل با ۱۲-۱۰ نفر دیگر از بهائیان كه یزد و اصفهان را ترك كرده بودند تقریباً در سال ۱۸۷۷ به سبزوار رسیدند. اینكه چرا همۀ این عدّه سبزوار را انتخاب نموده بودند بدرستی معلوم نیست امّا ممكن است علّت آن دلسوزی و علاقۀ مجتهد بزرگ شهر حاجی میرزا ابراهیم شریعتمدار نسبت به بهائیان بوده كه از نفوذ خود برای مقابله با اقدامات كسانی كه در پی ایجاد مشكلاتی برای بهائیان بودند استفاده میكرد ] پ [ . به هر حال هجوم تعداد زیادی بهائی به سبزوار میبایستی تعادل حسّاس آن شهر را بر هم زده باشد، زیرا چند سال بعد تضییقاتی شدید در آن بروز كرد و در نتیجه آقا عبدالرسول و آقا محمّد رضا به عشق آباد هجرت نمودند. این دو نفر در این شهر به تجارت چای مشغول گردیدند. دو بهائی دیگری كه دقیقاً در تاریخ ۳ آوریل ۱۸۸۴ از یزد وارد عشق آباد شدند بنّایانی بودند بنامهای استاد علی اكبر و استاد محمّد رضا. هجرت این دو نفر از یزد هم بدنبال تضییقاتی بود كه در جریان آن جان استاد علی اكبر چندین بار در خطر افتاده بود. انتخاب عشق آباد از طرف آنان محتملاً برای آن بود كه ساختن این شهر جدید امكانات كاری زیادی را برای بنّایان ماهر ایجاد كرده بود. پس از این چهار نفر، بعداً بین سالهای ۱۸۸۴ تا ۱۸۸۹ بتدریج تعداد دیگری از بهائیان به عشق آباد وارد شدند (جدول ۱). بیشتر این عدّه اهل اصفهان، یزد و میلان آذربایجان بودند. شغل تقریباً همۀ آنان یا بنّائی بود، كه میتوانستند در بنای توسعۀ سریع شهر كار پیدا كنند، یا تجارت زیرا با ساخته شدن راه آهن جدید (كه در سال ۱۸۸۵ از دریای خزر به عشق آباد و در ۱۸۸۸ به سمرقند رسیده بود) امكانات بازرگانی بوجود آمده بود. در این موقع بیشتر بهائیان در منطقۀ بازار زندگی میكردند و مركز آنان كاروانسرائی بود بنام سرای رشتی كه تعلّق به خانوادۀ افنان داشت. در دسامبر ۱۸۸۷ بهائیان عشق آباد شروع به ساختن حمّامی عمومی و سالنی برای اجتماعات خود كردند. تا سال ۱۸۸۹ تعداد بهائیان عشق آباد بتدریج به حدود ۴۰۰ نفر رسیده بود.
علاوه بر بهائیان، عدّۀ زیادی از شیعیان ایران نیز در عشق آباد به کسب و کار پرداخته بودند که در ضمن دشمنی با بهائیان را هم با خود از ایران به همراه داشتند. بنا بر این بسیاری از بهائیان برای جلوگیری از برانگیختن هر گونه تعصّب مذهبی و ایجاد ناراحتی، همان روشی را كه در برابر مسلمانان در ایران داشتند ادامه دادند یعنی آشكارا خود را بهائی معرّفی نمینمودند و آداب و مراسم اسلامی را بجا میآوردند. پیدا است كه در چنین موقعیتی عشق آباد از جنبۀ آزادی مذهب برای بسیاری از بهائیان، چندان با ایران متفاوت نبود (۶).
واقعۀ شهادت حاجی محمّد رضا اصفهانی (۱۸۸۹)
واقعۀ شهادت حاجی محمّد رضا اصفهانی، در تاریخ هشتم سپتامبر ۱۸۸۹، نقطۀ عطفی در تاریخ توسعۀ جامعۀ بهائیان عشق آباد محسوب میشود. حاجی محمّد رضا كه نمایندگی خانوادۀ افنان را داشت، یكی از بهائیان سرشناس محسوب میشد و آشكارا همه جا خود را بهائی معرّفی میكرد. شهادت او در برابر جمعیتی انبوه، در روز روشن و در وسط بازار بزرگ رخ داد. بعداً در جریان محاكمه آشكار گردید كه نقشۀ قتل از پیش توسّط تعدادی از بازرگانان عمدۀ ایرانی و علمائی كه مخصوصاً به این منظور از خراسان آمده بودند كشیده شده بود. در نظر بود كه قتل حاجی محمّد رضا نشانۀ آغاز حملهای عمومی به بهائیان باشد و به مدّت ۲۴ ساعت دستههائی از چاقوكشان و لاتها به خیابانها بریزند و هر جا كه بهائی ببینند به او حمله كنند. به هر حال، ساعتها پس از قتل جسد مقتول همچنان در وسط بازار مانده بود و هیچكس جرأت نزدیك شدن به آن را نداشت. سر انجام حاكم دخالت كرد و اقدام به دستگیری مسؤلان نمود. مرتكبان هیچگونه اقدامی برای پنهان كردن جنایت خود ننمودند و صراحتاً اظهار داشتند كه این امری بود كاملاً دینی بین ایرانیان و لازم نیست كه مسؤلان روسی خود را درگیر آن نمایند. آنها میپنداشتند كه مانند ایران تنها اثبات اینكه مقتول بهائی بود برای توجیه عمل آنان كافی باشد. هنگامیكه متوجّه شدند كه حاكم هیچگونه توجّهی به اینگونه اظهارات ندارد آنها كه در این توطئه دست داشتند شروع به فرار به ایران كردند. در نتیجه حدود هفتاد نفر موفّق به فرار شدند ولی نُه نفر دستگیر و تحت محاكمه قرار گرفتند. دادگاهی نظامی با قاضیانی كه از سن پطرزبورگ اعزام شده بودند در نوامبر ۱۸۹۰ به رسیدگی در این مسأله پرداخت. قاضی ها دستور دادند كه افراد دو جامعۀ مسلمان و بهائی در سالن دادگاه در دو دستۀ جدا از هم بنشینند. این نخستین موقعیتی بود که بسیاری از افراد كه در نهان بهائی بودند با نشستن در ردیف بهائیان توانستند دیانت خود را آشكار كنند. در عین حال این اوّلین بار در تاریخ بود كه دیانت بهائی رسماً بعنوان دیانتی مستقل از اسلام شناخته میشد. دادگاه مرتكبان را مجرم شناخت و بر علیه آنان رأی صادر كرد. از میان مجرمان، دو نفر كه عملاً مرتكب جنایت شده بودند به مرگ، چهار نفر به زندان و تبعید به سیبری و یك نفر به حبس محكوم گردید و برای یكی از آنان حكم برائت صادر شد. بعداً، بنا به درخواست بهائیان، امپراطور روسیه حكم محكومیت به مرگ دو مجرم اوّل را به حبس ابد تخفیف داد(۷) .
پیدا است كه بهائیان از چنین نتیجهای بسیار شادمان شدند زیرا در تاریخ ۴۵ سالۀ نهضت بابی و بهائی، این نخستین بار بود كه تجاوز به یكی از آنان منصفانه داوری شده بود. حضرت بهاءالله نیز این عمل دولت روسیه را ستایش فرمودند. به مجرّد انتشار این خبر در ایران، برتعداد مهاجران بهائی به عشق آباد افزوده شد – بویژه آنكه موج دیگری از ستم و آزار نیز در سالهای ۱۸۸۹ تا ۱۸۹۱ منطقه های اصفهان، یزد، طهران و خراسان را فرا گرفته بود.
توسعۀ جامعۀ بهائی عشق آباد (۱۹۱۸-۱۸۹۰)
واقعۀ شهادت حاجی محمّد رضا اصفهانی منجر به تغییراتی ژرف در جامعۀ بهائی عشق آباد شد. در حالی كه پیش از آن بهائیان كما بیش با شیعههای ایران در شبكهای واحد از اجتماع جای داشتند ولی از آن به بعد این دو جامعه از یكدیگر جدا گردیدند(۸). چنین جدائی دارای دو اثر مهم بود. نخست آنكه گرویدن شیعه های ایرانی به آئین بهائی، كه پیش از آن در چند مورد روی داده بود كاملاً متوقّف گردید. و از آنجاكه رابطۀ با تركمنها ، یعنی ساكنان اصلی منطقه، بعلّت موانع زبانی و فرهنگی در حدّ اقل قرار داشت و برای تبلیغ روسها به امر بهائی نیز امکان هیچگونه اقدامی وجود نداشت (زیرا بموجب قانون روسیه تغییر مذهب مسیحی برای روسها تخلّفی بزرگ محسوب میشد) لذا جامعۀ بهائی تا اندازه ای بصورت جامعهای بسته و درونگرا در آمد. اثر دوّم جدائی مذكور این بود كه بهائیان مجبور شدند مؤسسه های اجتماعی ویژهای برای خود بوجود آورند. گرچه در آغاز اینگونه مؤسسات كوچك و محقّر بودند امّا با افزایش تعداد بهائیان ، كه در سال ۱۹۰۲ تخمیناً به ۱۰۰۰ نفر رسیده بود (۹) ، بتدریج برتوسعۀ آنها افزوده شد و در نهایت بصورت مؤسّساتی بسیار منظّم، آبرومند و پیشرفته در آمد.
جناب حاج محمّد تقی افنان
حتّی پیش از رویداد شهادت حاجی محمّد رضا اصفهانی نیز، چنانکه قبلاً ذکر گردید، بهائیان ابتدا گرمابهای عمومی و سپس ساختمانی را برای گرد همآئیهای خود بوجود آورده بودند. این ساختمانها که در قطعه زمینی واقع بود توسط شخصی بنام اعظم بنا شده بود. زمین مذكور، كه همچنان نام خود را حفظ كرده بود (زمین اعظم) در مركز شهر قرار داشت و محلّی برای ایجاد ساختمان های دیگر بهائی گردید. (از این نام علاوه بر زمین متعلّق به اعظم، زمین جامعۀ اسم اعظم نیز مستفاد میشد). از جمله اینكه در آن مسافرخانه و بیمارستان و درمانگاهی بوجود آمد و در سال ۱۳۱۲ (۵-۱۸۹۴) عمارتی نیز در آن برای مدرسۀ پسرانه بنا گردیدكه در سال ۱۸۹۷ كامل شد.
در همان سالهای نخست، در محلّی دیگر، زمینی نیز برای گورستان بهائی (گلستان جاوید) خریداری شده بود امّا از آغاز نیت آن بود كه در مركز این زمین، ساختمان مشرق الاذكار را که بر اساس تعالیم امر، هستۀ مركزی مؤسسات اجتماعی بهائی است، بوجود آورند. سرانجام در اواسط سپتامبر ۱۹۰۲ حضرت عبدالبهاء به حاجی محمّد تقی افنان، وكیل الدّوله (كه برادرش حاجی میرزا محمّد علی افنان در ابتدا بیشترین قسمت زمین اعظم را خریداری كرده بود) مأموریت دادند كه برای نظارت بر ساختمان مشرق الاذكار از یزد ( كه وی در آنجا نمایندۀ كنسول روسیه بود) عازم عشق آباد شود. حاجی محمّد تقی بیشترین ثروت خود را در این راه صرف كرد و از سراسر ایران و دنیای بهائی نیز برای این منظور اعاناتی واصل گردید. ساختمان معبد در ۳۱ اكتبر ۱۹۰۲ آغاز شد و در نوامبر ۱۹۰۴ جشنی برپا گردید كه در آن ژنرال سوبوتیچ (Subotich) ،حاكم روسی عشق آباد، سنگ بنای آن را نهاد. نظارت بر ساختمان با استاد علی اكبر بنّای یزدی و مهندسی روسی بنام وُلكوف (Volkov) بود (۱۰)
در سال ۱۹۰۷ اسكلت ساختمان تقریبآً كامل گردید و حاجی محمّد تقی برای زیارت حضرت عبدالبهاء رهسپار عكّا شد و برای كامل كردن كار پسر خود میرزا محمود را بجای خود گماشت. پیشرفت بنای معبد تا اندازه ای به درازا كشید امّا سر انجام در سال ۱۹۱۹ با تزیینات خارجی كاملاً به اتمام رسید. میسن ریمی، یكی از بهائیان آمریكا كه در سال ۱۹۰۸ از عشق آباد دیدن كرد در وصف این معبد چنین مینگارد:
«مشرق الاذكار با باغهای وسیعی كه آنرا در بر گرفته، در وسط شهر قرار دارد و محدود به چهار خیابان در اطراف است. ساختمان معبد بلندتر از همۀ بناهای اطراف و درختها است و گنبد آن از چندین كیلومتر مانده به شهر در دشتهای اطراف دیده میشود. ساختمان بصورت نُه ضلعی منظّمی است و درِ بزرگ ورودی آن، كه رو به شهر مقدّس ] عكّا[ است، با رواق و دو منارۀ نسبتاً كوتاه مهمترین بخش نمای خارجی بنا را تشكیل میدهد و گنبد معبد در بالای همۀ مجموعۀ ساختمان قرار دارد . . . ساختمان از سه بخش به این شرح تشكیل شده: تالار مركزی، راهروهای اطراف تالار و بالاخره ایوانی سر پوشیده كه در دور تا دور ساختمان قرار دارد» (۱۱).
مراسم گذاردن سنگ بنای مشرقالاکار عشقآباد
ساختمان مشرق الاذكار عشق آباد با شكوهترین بنای شهر و از تمام كلیساها و مسجدهای شهر بزرگتر بود. در سالهای بعد در اطراف مشرق الاذكار ساختمانهائی نیز برای مدرسهای دخترانه، كه شالودۀ آن در سال ۱۹۰۷ نهاده شد، دو كودكستان در ۱۸-۱۹۱۷ و یك كتابخانه و سالن مطالعۀ عمومی بنا گردید.
همراه با ازدیاد و گسترش ساختمانها، ساختار اجتماعی جامعۀ بهائی نیز به سرعت پیشرفت نمود. در سالهای نخست رهبری جامعه با كسانی بود كه یا از نظر دانش و معلومات یا از نظر ثروت در صف مقدّم قرار داشتند ، امّا چنانكه خواهیم دید با تأسیس محفل روحانی عشق آباد این وضع تغییر پیدا كرد. در میان بازرگانان افراد سرشناس عبارت بودند از: میرزا عبدالكریم اردبیلی، مشهدی یوسف میلانی، حاجی عبدالرسول یزدی (علی اُف)، آقا محمّد رضا ارباب اصفهانی (كاظم اُف)، آقا حسینعلی احمد اُف و میرزا جعفر رحمانی (هادی اُف). افراد این گروه را به روسی خوزیآین (Khozyain ) مینامیدند (۱۲).
رهبران دانشور و فرهیختۀ جامعه را برخی از بهائیان سرشناس آن دورۀ ایران تشكیل میدادند كه به عشق آباد آمده بودند. در ژوئیۀ ۱۸۸۹ میرزا ابوالفضل گلپایگانی و در سال بعد شیخ محمّد قائنی وارد عشق آباد شدند. این هر دو تن پیش از بهائی شدن از علمای طراز اوّل دین اسلام بودند.
میرزا ابوالفضل دو ماه پیش از واقعۀ شهادت حاجی محمّد رضا اصفهانی به عشق آباد وارد شد و در میان نمایندگانی كه جامعۀ بهائی برای بررسی در این واقعه به مسؤلان روسی معرّفی كرد نقش مهمّی داشت. وی تنها نُه ماه در عشق آباد ماند و بعد راهی سمرقند و بخارا شد و در كتابخانۀ امیر این شهر بود كه تنها نسخۀ كتاب “حدودالعالم“ را كشف نمود. چندی بعد میرزا ابوالفضل برای مدّتی به عشق آباد بازگشت و در این بار كاپیتان الكساندر تومانسكی با وی آشنا شد و از او اطّلاعات و نسخه های خطّی بسیاری بدست آورد و به روسیه فرستاد (۱۳). میرزا ابوالفضل عشق آباد را در سال ۱۳۱۱ ( ۴-۱۸۹۳) ترك گفت و جای او را خواهرزادهاش سید مهدی گلپایگانی گرفت. سید مهدی برای مدّتی معلّم اطفال بهائی و نیز سردبیر مجلّهای دولتی بزبان روسی بود. وی، به استثناء دوره ای كوتاه كه در مرو گذراند، تا آخر عمر در عشق آباد ماند و ما دربارۀ او باز هم در این مقاله سخن خواهیم گفت.
شیخ محمّد قائنی در حدود سال ۱۸۹۰ به عشق آباد رسید امّا تنها مدّت كوتاهی در این شهر ماند. وی سپس مقیم بخارا شد و در سال ۱۸۹۲ در همانجا در گذشت. در مسافرت شیخ محمّد قائنی به عشق آباد خواهر زادهاش شیخ محمّد علی قائنی نیز همراه وی بود امّا او پس از مدّت كوتاهی به ایران بازگشت و بار دیگر در سال ۱۹۰۵ بدستور حضرت عبدالبهاء به عشق آباد وارد شد و تا پایان حیات خود در سال ۱۹۲۴ مسؤلیت مدرسه را بعهده داشت.
این چهار نفر یعنی میرزا ابوالفضل و خواهر زادهاش سید مهدی، و شیخ محمّد قائنی و خواهر زادهاش شیخ محمّد علی احتمالاً مهمترین شخصیتهای فرهیختۀ بهائی عصر خود بودند. با حضور آنان در عشق آباد، این شهر بصورت یك مركز مهم علمی و فرهنگی در دنیای بهائی در آمد. میرزا ابوالفضل به بهائیان عشق آباد تأكید كرد كه اقدامی برای نشر مجلّهای بهائی بنمایند، امّا در آنهنگام این فكر به اندازۀ كافی از طرف دیگران استقبال نشد و تنها بیست سال بعد زیر نظر سید مهدی جامۀ عمل پوشید.
با وجود چنین شخصیتهای برجستۀ بهائی در عشق آباد آنها مرجع امور بهائیان این شهر نبودند. عشق آباد یكی از نخستین جاهائی بود (شاید هم اوّلین نقطه در دنیا) كه حضرت عبدالبهاء دستور انتخاب محفل روحانی را برای آن صادر فرمودند. این محفل كه در سال ۱۳۱۳ (۶-۱۸۹۵) تأسیس گردید ابتدا بنام ”محفل شور روحانی“ نامیده شد و بعداً نام آن به ”محفل روحانی“ تغییر پیدا كرد (۱۴). گرچه فرهیختگانی همچون سید مهدی گلپایگانی و شیخ محمّد علی قائنی و بازرگانان مشهوری مانند مشهدی یوسف میلانی به عضویت محفل انتخاب شده بودند، امّا از طرف دیگر افرادی هم مانند استاد علی اكبر بنّای یزدی كه ثروت چندانی نداشتند در انتخابات به عضویت محفل در آمدند. حضرت عبدالبهاء پیوسته به بهائیان یادآور میشدند كه مرجع جامعۀ بهائی محفل روحانی است و نه افراد اعضاء آن.
محفل روحانی عشق آباد برای امور گوناگون تعدادی لجنه تأسیس نمود و برخی از وظایف خود را به این لجنه ها محوّل كرد. یكی از پُركارترین لجنه ها لجنۀ جوانان بود كه كتابخانه ای بزرگ ویژۀ جوانان بوجود آورد و همه گونه نیازهای جوانان را با فعّالیتهای گوناگون در رشته های مختلف مانند ورزش و تئاتر و شركت در جلسه های معاشرت و خدمات اجتماعی بر میآورد. برای زنان نیز لجنهای تشكیل شده بود. لجنههای گوناگون دیگر مسؤل ادارۀ مدرسهها و سایر مؤسسات اجتماعی بودند. همۀ این لجنه ها زیر نظر محفل روحانی عشق آباد فعّالیت میكردند.
سالهای پس از انقلاب ۱۹۲۸-۱۹۱۸
انقلاب روسیه هرج و مرج زیادی را در تركمنستان بوجود آورد. برای مدّتی، از ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۰، حكومت خود مختار دموكراتیك تركمن روی كار آمد امّا در ۱۹۲۰ بلشویكها این منطقه را فتح كردند. گرچه از آن پس نیز آشوبهائی سیاسی همچنان ادامه پیدا كرد، ولی بتدریج اوضاع به حال عادی بازگشت نمود.
در آغاز، انقلاب برای بهائیان عشق آباد نعمت بزرگی بدنبال آورد. در سال ۱۹۱۷ مجلّه ای بنام ”خورشید خاور“ به سردبیری سید مهدی گلپایگانی انتشار یافت. فعّالیتهای جوانان و خدمات آموزشی با تأسیس كلاسهای سواد آموزی، كلاسهای شبانه برای سالمندان و دورههای آموزش زبانهای روسی و اسپرانتو گسترش قابل ملاحظه ای پیدا كرد. با همكاری جامعه های بهائی دیگر در قفقاز، تركستان و مسكو نشریاتی به زبانهای روسی منتشر گردید. یكی از بهائیان روسی بنام ایزابلاّ گرینوسكایا Isabella Grinevskaya نمایشنامهای بنام ”باب“ نوشت كه در سال ۱۹۲۲ بوسیلۀ یک مؤسسۀ روسی تئاتر در عشق آباد به روی صحنه آمد (۱۵).
با از بین رفتن محدودیت قانونی تبلیغ دینی در بین روسها، جلسههای ویژهای برای روسهای مسیحی برپا گردید. در ابتدا این جلسه ها در خانۀ میرزا ضیاءالله اصغرزاده تشكیل میشد كه در هریك از آنها حدود ۵۰ نفر شركت میكردند. بعداً تعداد شركت كنندگان در این مجمع ها تقریباً به ۵۰۰ نفر رسید و محل آن به سالن های بزرگ انتقال پیدا كرد. سخنرانی در این مجمع ها بیشتر با سید مهدی گلپایگانی بود.
بهائیان در دفاع از دیانت در برابر تبلیغات ضد دینی دولت شوروی نیز پُرتوان بودند. در این زمان دولت گروهی از سخنرانان را به شهرهای مختلف برای حمله به همۀ ادیان اعزام میداشت. بنظر میرسد كه در عشق آباد نخستین كنفرانسهائی بدین منظور بین ۸ تا ۱۱ ژوئن ۱۹۲۱ با حضور حدود پنجهزار نفر در یكی از پاركهای شهر برپا شده بود (۱۶). سخنرانی دولتی در این كنفرانسها با افرادی بنامهای گوسف (Gosev) ، باریسوف (Barisov) و سینیتسین (Sinitsin) بود. در این نخستین كنفرانسها تنها سید مهدی گلپایگانی برای دفاع از ادیان بطور اعم و آئین بهائی بطور اخص سخنرانی نمود. در كنفرانسهای ۲۵ و ۲۶ آوریل ۱۹۲۵، شخصی بنام كالینُوسكی (Kalinovsky) از طرف دولت بر علیه ادیان سخن گفت و در این مورد یكی از كشیشان مسیحی بنام یوژنی كابرانوف (Yevgeny Kabranov) و سید مهدی گلپایگانی از دیانت دفاع نمودند.
در كنفرانسهای دیگری كه در ۱۹ و ۲۰ اكتبر ۱۹۲۵ برگزار شد یكنفر كشیش سابق مسیحی بنام ارخان ژلسكی (Arkhangelsky) سخنران علیه دیانت بود و مدافعان دین همان دو نفر در كنفرانسهای اخیر بودند (۱۷).
با انتشار خبرهای این كنفرانسها در روزنامهها، تعداد شركتكنندگان در آنها افزایش یافت و علاوه بر آن از این راه نام دیانت بهائی به شهرهای دیگر روسیه رسید و موجب گردید كه تعدادی از مسیحیان به دیانت بهائی روی آورند و در چندین شهر روسیه (بطور مثال در اُریول Oriyol نزدیك مسكو) گروههای كوچكی از بهائیان روسی به وجود آید.
به این ترتیب نخستین دهۀ انقلاب روسیه، دورۀ اوج پیشرفت جامعۀ بهائی عشقآباد بود. انقلاب به بهائیان فرصتی داد تا از انزوای اجتماعی دوران پیش از انقلاب بیرون آیند. تعداد بهائیان عشقآباد در زمان انقلاب حدود ۴۰۰۰ نفر بود كه ۱۰۰۰ نفر آنان را كودكان تشكیل میدادند. در این دوران این جامعه بیشتر از بازرگانان (بویژه سرگرم تجارت چای) و مغازهداران (بیشتر فروشندگان شیشه و بلور آلات ساخت روسیه) تشكیل میشد. معدودی هم دارای حرفههایی مانند كفّاشی و بنّائی بودند. تعداد روزافزونی از افراد نسل جوان نیز راهی دانشگاههای روسیه شده بودند و در رشتههای گوناگون سرگرم تحصیل بودند.
ستم و آزار بر بهائیان و فروپاشی جامعۀ عشقآباد ١٩۲۸ - ١٩۳۸
سر انجام شعلۀ آتش ستم و آزاری كه سایر جامعههای دینی را در اتّحاد جماهیر شوروی فرا گرفته بود به جامعۀ بهائیان نیز رسید. در حقیقت بهائیان در موقعیت ویژهای از آسیب پذیری قرار داشتند. از آنجا که آنها نتوانسته بودند تعداد قابل توجّهی از ساکنان اصلی آن سرزمین یعنی ترکمنها را به دین خود درآورند و جامعۀ آنان بیشتر از ایرانیان تشکیل میشد باعث شد که سرکوب کردن آنها برای مسئولان امر نسبتاً سادهتر باشد.به علاوه در این هنگام چون درآمد تعداد زیادی از بهائیان از راه بازرگانیهای عمده و کاسبی بود و برخی از آنان جزء ثروتمندترین افراد عشقآباد بودند مقامات کمونیستی به آنها به چشم نمونۀ کامل طبقهای از دشمنان کمونیسم مینگریستند. (برای مثال نگاه شود به تفسیرهای دانشنامۀ بزرگ شوروی (Great Soviet Encyclopaedia, Vol.3, p.10)
به هر حال دلیل الزامآورتر از نظر مقامات شوروی برای سرکوبی جامعۀ بهائی از ارزیابی زیر که به وسیلۀ والتر کولارز (Walter Kolarz) به عمل آمده به دست میآید. کولارز میگوید:
"اسلام چه در صورت شیعه و چه در صورت سنّی خود مورد حملۀ کمونیستها قرار میگیرد چون واپسگرا، طرفدار ناسیونالیسم، کوته فکر و مانع آموزش و آزادی زنان است. در حالیکه بهائیت درست به دلایلی کاملاً بر عکس موجب برانگیختن نارضایتی کمونیستها شده است. آنچه که بهائیت را برای کمونیستها خطرناک مینمایاند آزاد اندیشی آن، بردباری و شکیبایی آن، دیدگاه بینالمللی آن و توجّه آن به تعلیم و تربیت زنان و تأکید بر تساوی حقوق زن و مرد است. تمام اینها با تز کمونیستها مبنی بر عقب ماندگی همۀ دیانتها مغایر است. از دید کمونیستها، در قلمرو سیاست اصلاحگران اجتماعی زیانبخشتر از واپسگرایانند و در قلمرو دیانت توجّه به مشکلات اجتماعی دنیای مدرن ناخوشایندتر از تاریک اندیشی و مخالفت با پیشرفت و روشنفکری است. محتملاً به این دلایل است که بهائیت توجّه کمونیستهای شوروی را خیلی بیشتر از آنچه که بتوان آن را به قدرت این نهضت از نظر تعداد طرفدارانش مربوط دانست، به خود جلب کرده است."۱۸
حتّی در همان اوایل انقلاب یعنی در سال ۱۹۲۲ مقالهای در روزنامۀ رسمی دولتی منتشر گردید که بهائیان را متّهم به منحرف کردن افکار جوانان از نهضت بلشویسم مینمود. امّا در ابتدا با افزایش فعّالیت جامعۀ بهائی آشکارا مخالفت نمیگردید. ظاهراً مسئولان امر اطمینان داشتند که مردم را میتوانستند با بحث و جدل از دیانت دور کنند. از حدود سال ۱۹۲۶ به بعد فشار شدّت پیدا کرد. در ابتدا تنها مشکل، مراقبت نزدیکی بود که از تمام فعّالیتهای بهائی به عمل میآوردند. سپس در ۱۹۲۸ به دنبال آغاز مبارزهای عمومی بر ضد همۀ دیانتها در زمان حکومت استالین، پلیس مخفی در عشقآباد شروع به ورود غافلگیرانه به جلسههای بهائی، دستگیری سرشناسان و ضبط کتابها و اوراق نمود. در این موقع ماشین چاپ جامعه مصادره شد، محفل روحانی تحت محدودیت شدید قرار گرفت و تشکیلات جوانان منحل گردید. ظاهراً فعّالیتهای لجنۀ جوانان بود که از نظر مقامات کمونیستی بزرگترین تهدید محسوب میشد. کلیموویچ (Klimovich) میگوید: در عشقآباد تشکیلاتی بهائی که کمونیستها به طعنه به آن نام باخامول(Bakhamol) داده بودند ایجاد شده بود. به علّت فعّالیتهای گستردۀ فرهنگی و گرایشهای بینالمللی، این تشکیلات رقیب سرسخت سازمان جوانان کمونیستی کومسومول (Komsomol) بود.۱۹ پس از مدّتی دولت دستوری صادر کرد که به موجب آن میبایستی تمام بناهای دینی به مالکیت دولت در آید. بر اساس این حکم مشرق الاذکار عشقآباد از مالکیت بهائیان خارج شد ولی جامعۀ بهائی آن را به مدّت پنج سال از دولت اجاره نمود. بعداً در سال ۱۹۲۹ مدرسهها و کودکستانهای بهائی که رویهمرفته دارای هزار شاگرد بودند بسته شد.
رهبران تمام جامعههای بهائی در اتّحاد شوروی کوشش نمودند که برای مسئولان امر روشن کنند که بهائیان مداخلهای در کارهای سیاسی ندارند امّا سعی آنان بیهوده بود. این ستمها و آزارها در سال ۱۹۲۹ با دستگیری تعداد زیادی از بهائیان شدّت پیدا کرد. عدّهای از این دستگیر شدگان زندانی شدند، بعضیها به سیبری تبعید گردیدند، برخی از آن سرزمین اخراج شدند و به ایران بازگشتند و عدّهای نیز بطور اسرارآمیز جان سپردند. شرکتهای متعلّق به بهائیان گرفته شد و کارکنان آنها از کار برکنار گردیدند. آنها که کارمند دولت بودند به خدمتشان پایان داده شد و دانشجویان بهائی از کالجها و دانشگاهها اخراج گردیدند.
از ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۸ محدودیتهای شدید فعّالیتهای دینی جامعۀ بهائی ادامه پیدا کرد. محدودیت بر روی افراد، بویژه اعضاء سرشناس جامعه، نیز شدید بود. از آنجا که بسیاری از بهائیان دست اندر کار تجارت بودند، رکود بازاری که به دنبال انقلاب پیش آمد بر روی جامعۀ بهائی نیز اثر مالی شدیدی گذاشت، بطوری که در آوریل ۱۹۳۳ تعداد ۴۰ خانواده از محفل روحانی کمک دریافت میکردند.
در ۱۹۳۳ اجارۀ پنج سالۀ مشرق الاذکار تمدید شد. در چند سال بعد شدّت محدودیتهای ضدّ بهائی به کاستی گرائید. در سال ۱۹۳۵ به موجب مقرّرات جدید، مالکیت کامل مشرق الاذکار به جامعۀ بهائی بازگردانده شد و جلسههای عمومی برای بار دیگر در آنجا برگزار گردید. آزار و اذیت افراد بهائی نیز اندکی تخفیف پیدا کرد امّا سوء ظن نسبت به خارجیها (بیشتر بهائیان عشقآباد تابعیت ایرانی خود را حفظ کرده بودند) همراه با ناامیدی از اوضاع اقتصادی برای بسیاری از خانوادهها موجب گردید که به تدریج بر تعداد بازگشت کنندگان به ایران افزوده گردد.۲۰
حضرت ولیّ امرالله از بهائیان خواستند تا آنجا که میتوانند خود داوطلبانه به ایران باز نگردند و حتّی آنان را تشویق فرمودند که اگر تابعیت روسیه بتواند مجوّزی برای ماندن آنها در روسیه باشد برای درخواست آن اقدام نمایند. حضرت ولیّ امراللّه راهنمایی فرمودند که برای پژوهشخواهی ستمهایی که بر آنها وارد میشود به مقامات دولتی در عشقآباد و مسکو مراجعه کنند امّا توصیه فرمودند که اگر سرانجام تصمیم دولت بر خلاف انتظار آنان باشد باید به آن گردن نهند. بیانات زیر، خطاب به محفل مرکزی بهائیان ایران، نحوۀ رویارویی آن حضرت را با اقدامات مقامات دولت شوروی نشان میدهد:
"...صریحاً تأکید شد که... امنای الهی و حافظان حصن حصین را در آن سرزمین متذکّر دارند که آنچه از طرف اولیای امور و حکّام محلّی و مرکزی آن اقلیم راجع به شئون اداری امریه از قبیل انعقاد مجامع و تشکیل محافل و لجنههای امریه و امر تبلیغ و نشریات و مراسلات با مراکز داخله و خارجه صادر گردد باید کلّ اطاعت نمایند و تمرّد و مخالفت احکام و اوامر قطعیۀ حکومت متبوعۀ خویش را به قدر رأس شعرهای جائز ندانند... ولی باید در جمیع شئون و احوال نمایندگان امر حضرت ذوالجلال به وسائل متقنۀ فعّالۀ مشروعه متمسّک گردند و به الحاح و اصرار در کمال متانت و وقار از ولاة امور در آن دیار تخفیف اوامر شدیدۀ حکومت را استدعا و خواهش نمایند تا حکّام به طیب خاطر در سیاست خویش تغییر و تعدیل و تخفیفی دهند ولی اگر چنانچه اقدامات مشروعۀ برگزیدگان الهی فایده و نتیجهای نبخشد باید کلّ تسلیم گردند و صداقت و صمیمیت خویش را راجع به حکومت خویش در امور اداری امریه ثابت و مبرهن سازند"۲۱ [ت]
حضرت ولیّ امرالله تضییقات بهائیان را در اتّحاد شوروی که در نتیجۀ اتّخاذ خط مشی عمومی دولت علیه همۀ جامعههای دینی پیش آمده بود از تضییقات وارده بر بهائیان در ایران که ستم و آزار بر آنها تنها به علّت اعتقادشان به دیانت بهائی بود متفاوت میدانستند.۲۲
در ۱۹۳۸ آخرین ضربه و رویداد غمانگیز از راه رسید. در فوریۀ آن سال مقامات مسئول تمام مردان و حتّی برخی از زنان بهائی را دستگیر کردند. بر اساس یکی از گزارشها، در آن هنگام، به استثناء چند نفر از اعضاء سابق کنسولگری ایران در عشقآباد، حتّی یک مرد بهائی در بیرون از زندان به سر نمیبرد.۲۳ به دنبال دستگیری مردان، زنان و کودکان را به مرز بردند و آنان را به ایران اخراج کردند. به این ترتیب حدود ۴۰۰ نفر مرد بهائی زندانی شدند و حدود ۶۰۰ زن و کودک راهی ایران گردیدند. در پایان سال ۱۹۳۸، بر اساس گزارش موجود، به جز معدودی بهائی، شامل تنی چند از زنان و کودکان و مردان پیر، در عشقآباد کس دیگری باقی نمانده بود.۲۴
اغلب مردانی را که زندانی شده بودند ابتدا حدّ اقل یک سال یا بیشتر در زندان نگاه داشتند. بعد بعضیها را محکوم به زندانهای دراز مدّت یا تبعید به سیبری کردند و بسیاری را نیز که دارای تابعیت ایرانی بودند به مرز ایران بردند و از مملکت بیرون نمودند. مشرق الاذکار را نیز برای آخرین بار از مالکیت بهائیان خارج و تبدیل به موزۀ آثار هنری کردند۲۵ و به این ترتیب به پای سرگذشت جامعۀ بهائیان عشقآباد مُهر پایان نهادند.
ساختار جامعۀ بهائی عشقآباد در سال ۱۹۰۰
استاد علی اکبر بنّای یزدی که یکی از نخستین بهائیان عشقآباد بود تاریخی نگاشته که در آن شرحی از سرگذشت بسیاری از بهائیانی را که به عشقآباد رفته بودند آورده است. آغاز نگارش کتاب تاریخ او سال ۱۳۱۹ ھ. ق (۱۹۰۱-۱۹۰۲) و پایان آن میبایستی پیش از ۱۳۲۱ ھ. ق (۱۹۰۳) باشد زیرا در آن سال وی به زادگاه خود یعنی یزد بازگشت و در بلوای عمومی علیه بهائیان آن شهر در سال ۱۹۰۳ به شهادت رسید.
تاریخ استاد علی اکبر شامل نام تمام بهائیانی که به عشقآباد رفته بودند نیست و چون اسامی عدّهای هم که در این کتاب آمده تنها مدّت کوتاهی در عشقآباد ماندند و بعد به جاهای دیگر رفتند در نتیجه از دقّت مطالب بیشتر کاسته شده است. سوای آن، این تاریخ فاقد جزئیات اعضاء هر خانواده است و تنها سرپرست مرد هر خانواده را مورد نظر قرار داده است. ولی با همۀ این محدودیتها، مؤلّف نمونههای خوبی از سران خانوادههای بهائی را که تا سال ۱۹۰۰ به عشقآباد رفته بودند به دست میدهد و این اطّلاعات با اطّلاعات حاصل از منابع دیگر همخوان است. بنا بر این در اینجا کوشش شده است که از ۱۳۹ سرپرست خانواده که در کتاب استاد علی اکبر ذکر گردیده همراه با ۱۳ نام دیگر که از منابع دیگر به دست آمده،۲۶ یعنی رویهمرفته ۱۵۱ نفر، تجزیه و تحلیلی به عمل آید و در جدولهای ۱و ۲ و ۳ ارائه گردد.
جدول ۱- سال ورود سران خانواده های بهائی به عشق آباد و تعداد آنها در هر سال
جدول بالا سال ورود به عشقآباد سران خانوادههایی را که استاد علی اکبر در کتاب خود ثبت کرده نشان میدهد. در بیشتر موارد سران خانوادهها ابتدا خود به عشقآباد میرفتند و پس از استقرار در آنجا که گاه تا پنج سال طول میکشید به ایران باز میگشتند و همراه با خانواده به عشقآباد مراجعت میکردند.
جدول ۲- شغلهای سران خانوادههای بهائی در عشقآباد
۱- علمای بزرگ و دانشوران، تعداد ۲ - ۷/۱٪. علمای کهتر، تعداد ۱۰ - ۳/۸ ٪.
۲- سرشناسان و کارمندان عالیرتبۀ دولتی ۰.
۳- بازرگانانعمده، تعداد ۱۸ - ۹/۱۴٪.
- نمایندگان بازرگانان، تعداد ۳ - ۵/۲٪.
- صرّافان، تعداد ۴ - ۳/۳٪.
۴- مغازهداران و کاسبها، تعداد ۲۲ - ۲/۸۱٪.
۵- دارندگان حرفه و صنعتگران، تعداد ۱۰- ۳/۸٪.
- استاد بنّا (معمار)، ۲۱ - ۴/۱۷٪.
- استاد در حرفههای دیگر ۴ - ۳/۳٪.
- بنّا، تعداد ۴ - ۳/۳٪.
- دارندگان حرفههای دیگر ، تعداد ۲۴ - ۸/۱۹٪.
۶- کارگران غیر متخصص، تعداد ۱- ۸/۰٪.
۷- کشاورزان و کارگران کشاورزی، تعداد ۲- ۷/۱٪.
جمع ۱۲۱- ۸/۹۹٪.
جدول ۲ تجزیه و تحلیلی از شغل ۱۲۱ نفر از سران خانواده را پیش از رفتن به عشقآباد به دست میدهد. بسیاری از این افراد همان کارهایی را که در ایران داشتند در عشقآباد نیز ادامه دادند امّا معدودی از آنان به شغلهای دیگری روی آوردند. بویژه از میان افرادی که از ابتدا تغییر شغل دادند در سالهای بعد عدّهای به کسب و تجارت پرداختند.
بطوری که در جدول به خوبی پیدا است بزرگترین گروه در میان بهائیان عشقآباد دارندگان حرفه و صنعتگران بودند و در میان این عدّه نیز اکثریت با بنّایان بود. حتّی ممکنست چهار نفری که در جدول از آنها به علّت عدم تصریح شغلشان ما آنان را به عنوان ”استاد در حرفههای دیگر“ به حساب آوردیم همگی یا بیشترشان استاد بنّا (معمار) بودهاند. شغل ”دارندگان حرفههای دیگر“ شامل پیشههای گوناگونی مانند چیتسازی، زرگری، آجرپزی، کفشدوزی، کلاهدوزی، دبّاغی و خیاطی بود.
گروه بزرگ بعدی پس از صنعتگران و دارندگان حرفه، مغازهداران و کاسبها بودند. در این گروه رشتۀ مخصوصی وجود نداشت و مغازهداران همهگونه جنسی را خرید و فروش میکردند.
بازرگانان سوّمین گروه مهمّ را تشکیل میدادند. در آن موقع اغلب بازرگانان به صادرات و واردات کالایی مخصوص میپرداختند. کار بسیاری از بازرگانان بهائی عشقآباد تجارت چای بود که آن را از هندوستان و چین وارد میکردند و به روسیه صادر مینمودند. از آنجا که ترکمنها عادت به نوشیدن چای سبز داشتند، وارد کردن این نوع چای از شانگهای بسیار رواج داشت. هنگامی که در جنگ جهانی اوّل تنگۀ داردانل بسته شد و حمل چای از راه تنگۀ سوئز انجام میگرفت، بر قیمت چای به مقدار زیاد افزوده شد و بسیاری از بازرگانان از این راه ثروتهای زیادی اندوختند.
آخرین گروه در جدول کسانی بودند که پیش از بهائی شدن در سلک علمای دین قرار داشتند. دو تن از این عدّه که سرآمد دیگران بودند عبارتند از:
۱- شیخ محمّد قائنی معروف به نبیل اکبر. وی یکی از معدود کسانی بود که از شیخ مرتضی انصاری، بزرگترین مجتهد و مرجع تقلید اواسط قرن نوزدهم, اجازۀ اجتهاد داشت.۲۷
۲- میرزا ابوالفضل گلپایگانی که در نجف و کربلا تحصیل کرده بود و پیش از بهائی شدن رئیس مدرسۀ حکیم هاشم (مدرسۀ مادر شاه) در طهران بود.
افراد دیگری از علما را که همتای این دو تن نبودند در جدول مذکور زیر عنوان ”علمای کهتر“ قرار دادهایم. میرزا ابراهیم ارومی، کشیش نسطوری که بهائی شده بود نیز در جزء این گروه میباشد. پیدا است که هیچ یک از این علما، بویژه پس از شهادت حاجی محمّد رضا اصفهانی که دو جامعۀ شیعه و بهائی از هم جدا شدند، نمیتوانستند شغل پیشین خود را ادامه دهند. چندین نفر از این عدّه معلّمی کودکان بهائی را در عشقآباد به عهده گرفتند و عدّۀ دیگر از سواد خود برای کار در نزد بازرگانان سود جستند یا اینکه شغل صرّافی را انتخاب نمودند.
جدول ۳ (ص. بعد) زادگاه و محل زیست افراد را پیش از رفتن به عشقآباد نشان میدهد. از این جدول چنین بر میآید که بزرگترین دستۀ بهائیان عشقآباد را یزدیها تشکیل میدادند. این نتیجه که بر اساس تجزیه و تحلیل کتاب تاریخ عشقآباد استاد علی اکبر بنّا به دست آمده. با ارزیابی جدول ۳ تا اندازهای انگیزۀ مهاجرت بهائیان را به عشقآباد نشان میدهد. هرگاه این انگیزه صرفاً مربوط به موقعیت اقتصادی این شهر بود در اینصورت میبایستی انتظار داشت که بهائیان از همه جای ایران (و احتمالاً به تعداد بیشتر از منطقههای نزدیکتر) به عشقآباد مهاجرت کرده باشند. در حالیکه جدول نشان میدهد که تعداد بهائیانی که از منطقههای نزدیک مانند مازندران به عشقآباد کوچ کرده بودند تقریباً هیچ است و بر عکس از جاهای دور عدّۀ زیادی در این شهر گرد هم آمده بودند.
جناب عزیزالله سلیمانی، از بهائیان عشقآباد در کتاب مصابیح هدایت سر منشأ یک سوّم بهائیان عشقآباد را یزد میداند.۲۸ پس از یزد، دو گروه بزرگ بعدی از آذربایجان و خراسان بودند. البتّه وجود گروههای بزرگی از یزد و خراسان در عشقآباد کاملاً منطقی است، زیرا در این دو منطقه بهائیان به دفعات زیاد زیر ستم و آزار قرار گرفتند. علاوه بر آن خراسان از نظر جغرافیائی نیز نزدیک عشقآباد واقع است. امّا بیان علّت حضور تعداد زیادی آذربایجانی (۲۱٪) در میان جامعۀ بهائی عشقآباد مشکل مینماید. زیرا اوّلاً میزان ستم و آزار بر بهائیان در آذربایجان کمتر بود و ثانیاً اگر بهائیان این منطقه خواهان مهاجرت بودند بنظر میرسد که برای آنان رفتن به ناحیۀ قفقاز هم از نظر جغرافیائی و هم از نظر قومی نزدیکتر و مناسبتر بود. در حالیکه میدانیم تعداد کسانی که از آذربایجان به باکو کوچ کرده بودند کمتر از آنهایی است که از این ایالت به عشقآباد رفته بودند. ممکن است که علّت این امر برای این باشد که شهر جدید عشقآباد با احداث راه آهن ماوراء خزر و امکانات بیشتر و سهلترِ بازرگانی، فرصت های بهتری را در اختیار آذربایجانیها قرار میداد.
جدول ۳: منشأ جغرافیائی سران خانواده های بهائی در عشقآباد
در مورد اصفهان، برعکس از اینکه چرا تعداد بیشتری از بهائیان از آنجا به عشقآباد نرفته بودند تا اندازهای موجب شگفتی است. زیرا در تمام این دوران بهائیان در اصفهان نیز مانند یزد پیوسته در تحت تضییقات بودند. معمولاً بهائیان اصفهان برای گریز از ستمها راه مهاجرت به طهران را بر میگزیدند. نسبت بسیار ناچیز بهائیان طهران، فارس و مازندران در میان جامعۀ بهائی عشقآباد کاملاً منطقی است زیرا میزان میزان ظلم و آزار در این چند منطقه نسبت به نقاط دیگر کمتر بود. در حقیقت طهران خود جایی بود که بهائیان مناطق دیگر برای فرار از تضییقات به آن پناه میبردند. بنا بر این میتوان گفت که رویهمرفته میزان مهاجرت از هر منطقهای از ایران به عشقآباد با میزان ستم و آزار بر بهائیان در آن منطقه بستگی داشته و در این میان تنها آذربایجان از این قاعده مستثنیٰ است.
ناحیه
تعداد
درصد
خراسان
مازندران
گیلان
آذربایجان
قزوین و خمسه
طهران و شهرستانهای مرکزی (کاشان، اراک و غیره)
اصفهان
فارس
یزد
کرمان
همدان
کردستان
قفقاز و آذربایجان روسیه
نامشخّص
۲۶
۱
۴
۳۲
۴
۲
۹
۳
۴۹
۶
۷
۱
۶
۱
۲/۱۷
۷/۰
۶/۲
۲/۲۱
۶/۲
۳/۱
۰/۶
۰/۲
۵/۳۲
۰/۴
۶/۴
۷/۰
۰/
۷/۰
جمع
۱۵۱
۱۰۰
جدول ۳: منشأ جغرافیایی سران خانوادههای بهائی در عشق آباد
از آنچه استاد علی اکبر بنّا در کتاب خود نگاشته میتوان به چند مطلب دیگر نیز دربارۀ جامعۀ بهائیان عشقآباد پیبرد. یکی اینکه در بین بهائیان از اقلّیت های مذهبی ایران ۷ نفر یهودی، ۴ نفر اهل حقّ (علی اللّهی)، ۳ نفر زرتشتی و یک نفر مسیحی وجود داشتند. دیگر اینکه اکثر قریب به اتّفاق زنانِ سرانِ خانوادهها که به عشقآباد رفته بودند پیش از ازدواج بهائی بودند و این نشان میدهد که دیانت بهائی در میان خانوادهها مدّتها پیش گسترش یافته بود.۲۹
دستاوردهای جامعۀ بهائی عشقآباد
پیش از پرداختن به اهمّیت جامعۀ بهائی عشقآباد در تاریخ دنیای بهائی، لازم است که سخنی به اختصار دربارۀ دستاوردهای اجتماعی و اقتصادی این جامعه به میان آوریم.
همانگونه که شرح داده شد، بسیاری از کسانی که به عشقآباد روی آوردند به علّت آزار و ستمی بود که در ایران بر آنها وارد میشد و در این حال چه بسا به این سبب آنچه را هم که در کشور خود داشتند از دست داده بودند و با نهایت تهیدستی به عشقآباد میرسیدند. پس از ورود به عشقآباد، عدّۀ زیادی از آنها مجبور میشدند به کاری تن در دهند که از نظر اجتماعی پائینتر از کاری بود که در ایران داشتند.۳۰ امّا بهر حال بسیاری از آنانی که دارای حرفهای ویژه و تجربه بودند، با پشتیبانی جامعهای که از روحیهای قوی از همیاری و همدلی برخوردار بود، توانستند از فرصتهایی که این شهر سرحدّی فراهم آورده بود استفاده کنند و از راه تجارت و حرفۀ خود به رفاه هر چه بیشتر دست یابند. بازرگانان بهائی به علّت درستکاری و راستگویی و انصاف به نیک نامی مشهور شده بودند، چنانکه یکی از آنان به نام ملّا علی خراسانی بعداً صرّاف قبیلههای کرد اطراف قوچان شد.۳۱ هنگام وقوع انقلاب روسیه، بهائیان به احتمال غنیترین جامعۀ عشقآباد را تشکیل میدادند. تأکیدی که در این جامعه بر آموزش و پرورش کودکان و جوانان میشد موجب گردید که جوانانِ نسلِ دوّمِ بهائیان وارد دانشگاه شوند و افرادی با تحصیلات نوین (پزشک، معلّم، مشاور حقوقی) در جامعه ظاهر گردند.
در زمینۀ آموزش و پرورش نیز بهائیان به موفّقیتهای چشمگیری دست یافتند. تأسیس مدرسههای پسرانه و دخترانه، به ترتیب در سالهای ۱۳۱۲ (۵-۱۸۹۵) و ۱۹۰۷، تمام جامعه را از آموزش و پرورش برخوردار نمود. اینها جزء نخستین مدارسی بودند که در یک جامعۀ ایرانی با روش جدید آموزشی اداره میشد . در زمانی که در این منطقه مردان کمتر از ۱۵٪ و زنان به میزان ناچیزی سواد داشتند به موجب گزارش موجود تمام جوانان بهائی، چه پسر و چه دختر، از نعمت سواد برخوردار بودند.۳۲ امّا در این میان پیشرفت زنان جامعۀ بهائی عشقآباد سرعت چندانی نداشت زیرا با آنکه این زنان اشتیاق زیادی برای پیشرفتهای اجتماعی داشتند و خواهان آن بودند که چادر و حجاب را به کنار نهند امّا حضرت عبدالبهاء به آنها توصیه فرمودند که از چنین اقدامی صرفنظر نمایند زیرا به تشخیص آن حضرت این عمل موجب تحریک مسلمانان میگردید و به آنها بهانهای برای حمله به بهائیان میداد. در نتیجه زنان بهائی نه تنها در ملاء عام چادر به سر میکردند، بلکه سایر رسمهای معمول بین مسلمانان را نیز رعایت مینمودند. بطور مثال در مشرق الاذکار جای آنان از مردان جدا بود یعنی مردان در تالار مرکزی مینشستند و زنان و کودکان در بالکنها. پیش از انقلاب روسیه، زنان در انتخابات محفل روحانی از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن محروم بودند امّا پس از انقلاب این وضع تغییر پیدا کرد. البتّه زنان در جلسههای خصوصی که در خانهها برگزار میشد چادر از سر بر میداشتند و از آزادی شایان ملاحظهای برخوردار بودند و نیز از آموزش و پرورش مدرسۀ دخترانه بهرۀ فراوان بردند.
اهمّیت جامعۀ بهائیِ عشقآباددر دنیای بهائی
عشقآباد برای دنیای بهائی ابتدا از آن جهت که پناهگاه بهائیانی شد که در ایران در زیر ستم و آزار قرار داشتند اهمّیت پیدا کرد. از این جنبه تاکنون در این مقاله به حدّ کافی دربارۀ آن سخن گفتیم. این چنین نقشی را عشقآباد محتملاً تا سال ۱۹۱۰ محفوظ نگاه داشت امّا از آن به بعد به علّت کاهش ستم و آزار در ایران از اهمّیت آن کاسته شد. نقش دیگر عشقآباد در این بود که این شهر محل اُطراق بهائیانی شد که از خراسان و حتّی نقطههای دورتری مانند یزد برای زیارت از این راه عازم ارض اقدس میشدند. این راه گرچه طولانیتر بود امّا، به علّت راحتی مسافرت با راه آهن و وجود امنیت بیشتر، بر راههای دیگر ترجیح داده میشد. مسافران از راه زمینی به عشقآباد میرفتند و از آنجا با راه آهن به ساحل دریای خزر میرسیدند، سپس با کشتی رهسپار باکو میشدند، بعد مجدداً با راه آهن از باکو عازم باتوم، در کنار دریای سیاه، میگردیدند و سر انجام با کشتی خود را به استانبول و حیفا میرسانیدند. به این ترتیب عشقآباد جزء بخشی از شبکۀ ارتباطات بهائی درآمد و طلعات مقدّس امر بهائی توانستند از ارض اقدس ارتباطهای خود را از این راه با انبوه بهائیان ایران حفظ نمایند. از اهمّیت این نقش عشقآباد نیز پس از جنگ جهانی اوّل با باز شدن راه مستقیم گذر از خاک عراق و سوریه، کاسته شد و پس از انقلاب روسیه به صفر رسید. عشقآباد از جنبۀ مرکزیتی برای دانش و بینش بهائی و وجود دانشوران درآن شهر نیز دارای اهمّیت زیادی بود. حضور افرادی فرهیخته مانند میرزا ابوالفضل گلپایگانی در دورهای کوتاه، و سید مهدی گلپایگانی و شیخ محمّد علی قائنی به مدّتی طولانیتر در عشقآباد این شهر را در دنیای بهائی همتای طهران، حیفا/عکّا و بعداً قاهره و شیکاگو نموده بود. مباحثههای با کمونیستها و مسیحیان که پس از انقلاب صورت گرفت نیز از جنبۀ اثری که در رشد و پیشرفت افکار بهائی داشت دارای اهمّیت بسزایی بود. بهر حال ارزیابی سهم واقعی جامعۀ بهائی عشقآباد در ترقّی و تعالی مشکل خواهد بود زیرا به دنبال فروپاشی این جامعه در دهۀ سوّم قرن بیستم، اثرات آن در منطقهای وسیع از دنیای بهائی گسترده گردید. در حقیقت تعدادی از خبرگان در مدیریت و تعلیم و تربیت و افراد برجستۀ جامعههای بهائی در نقاط مختلف جهان، از خاورمیانه گرفته تا اروپا و آمریکای شمالی، از دست پروردگان جامعۀ بهائی عشقآباد بودند. علاوه بر اینها فعّالیتهای مطبوعاتی عشقآباد از نظر انتشار کتاب و مجلّه به زبان فارسی و روسی نیز درخور توجّه است.
امّا اهمّیت اصلی و تاریخی جامعۀ عشقآباد برای دنیای بهائی در مجموع در این حقیقت است که عشقآباد در دنیا نخستین جایی بود که در آن برای بنای جامعهای بهائی بر اساس تعالیم این آئین اقدام گردید. در اینجا بود که نخستین معبد بهائی دنیا و نیز نخستین مدرسهها و سایر نهادهای بهزیستی وابستۀ به مشرق الاذکار، بنیاد نهاده شد. همچنین در اینجا بود همچنین در اینجا بود که نخستین بار نهادهای اجتماعی دیانت بهائی یعنی محفل روحانی و لجنههای متعدد آن بوجود آمدند و متحوّل گردیدند. در هیچ جای دیگر دنیا این تعداد بهائی همراه با آزادی وجود نداشت که بتواند از عهدۀ اینچنین اقدامات بر آید. در ایران تعداد بهائیان زیاد بود امّا آزادی وجود نداشت. در جاهای دیگرِ خاور میانه به اندازۀ کافی بهائی نبود. در شیکاگو گرچه جامعهای استوار رشد پیدا کرده بود و گرچه بهائیان آن در سال ۱۹۰۳ به پیروی از جامعۀ بهائی عشقآباد اقدام به بنای معبدی بهائی کردند امّا نَه آن روح یگانگی و به هم پیوستگی وجود داشت و نه منابعی که بتواند شانه به شانۀ دستاوردهای عشقآباد زند.
گرچه این سخن متناقض بنظر میرسد امّا حقیقت اینست که تجربههای جامعۀ عشقآباد، هم نشان دهندۀ چگونگی رسیدن به بالاترین دستاوردها و هم نشان دهندۀ چگونگی رسیدن به بُن بست یک جامعۀ بهائی است. دربارۀ دستاوردهای بزرگ آن تا کنون سخن گفتیم و دیدیم که چگونه این جامعه در بالاترین حدّی که در هیچ جای دیگر نظیر آن دیده نشده توانست به ایدهآلهای آئین بهائی جامعۀ عمل بپوشاند. امّا در عین حال این جامعه نشان دهندۀ رسیدن به بُن بستی نیز هست. زیرا روشی که در پیش گرفته شده بود یعنی تجمّع بهائیان در یک نقطه و بنای مؤسّسات متعدد اجتماعی در آن منجر به درونگرایی و بسته شدن جامعه به سوی دیگران و سد شدن راه تبلیغ و اشاعۀ امر گردید. در زمان حضرت ولیّ امرالله این روش تغییر پیدا کرد و خط مشی دیگری در پیش گرفته شد. بجای توجّه به بنای جامعهای بزرگ در معدودی از نقاط و سپس گسترش تدریجی از این نقاط به نقاط مجاور، حضرت ولیّ امرالله با تشویق بهائیان به مهاجرت به کشورهای همۀ پنج قارّۀ دنیا، راه ایجاد هزاران جامعهء کوچک را در تمام پهنۀ گیتی برگزیدند- و این طرحی بود که از دهۀ ۱۹۳۰ تا پایان قرن اخیر همچنان ادامه پیدا کرد.
بنا بر این تنها در چهل سال اخیر است که جامعههای بهائی در سایر نقاط دنیا کوشش کردهاند که به همان میزان پیشرفتی که بهائیان عشقآباد در هفتاد یا هشتاد سال پیش بدان دست یافته بودند نائل گردند. امّا این چنین نتیجهای تا امروز هنوز در هیچ جایی حاصل نشده است زیرا هیچ شهر یا روستایی در دنیا وجود ندارد که تمام بنیادهایی را که جامعۀ بهائی عشقآباد بوجود آورده بود (مشرق الاذکار، آموزش و پرورش و مدرسه، وجود افراد فرهیخته، نشریات، مؤسّسات اجتماعی) یکجا و در همان سطح دارا باشد.
از دیگراهمّیتهای اساسی جامعۀ بهائی عشقآباد برای دنیای بهائی این است که این جامعه در راه رسیدن به آن حدّ اعلیٰ از ترقّی اجتماعی و تشکیلاتی از هدایتهای حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی افندی بهره جست، و این دستورها و راهنماییها و راههای حل مشکلات برای جامعههای آیندۀ بهائی که گام در راه تحوّل و پیشرفت میگذارند راهنماییهایی ارزنده و مصون از خطا خواهد بود. بنا بر این، از این جنبه، تجربۀ بهائیان عشقآباد همچنان زنده است و بازتاب آن در توسعه و تحوّلات آیندۀ جامعۀ جهانی بهائی ادامه خواهد یافت.
یادداشتها
۲۸- مأخذ ۳۱، ص۵۸۵.
۲۹- مأخذ ۳۰، ص۷۷.
۳۰- بطور مثال فاضل مازندرانی از پنج نفر، که یکی از آنها دارای لقب استاد بود، نام میبرد که برای کورههای آجرپزی هیزم میبردند (مأخذ ۲۱، ص۱۱۴).
۳۱- مأخذ ۲۰، ص۲۳۲.
۳۲- مأخذ ۶، ص۳۷.
یادداشتهای مترجم
در این مقاله مطالبی كه بین این دو [ ] علامت قرار گرفته توسط مترجم اضافه شده است.
] الف[ - عنوان انگلیسی این مقاله و منبع آن به شرح زیر است:
“The Bahá’í Community of Ashkhabad : its social basis and importance in Bahá’í history”, Central Asia: Tradition and change (ed. Shirin Akiner), Kegan Paul International, London, 1991, pp. 278-305
مترجم بخشی از مقدّمۀ این مقاله را در معرّفی دیانت بهائی که برای خوانندگان مجلّۀ پیام بهائی غیر ضروری بود حذف نمود و نیز تعدیل های مختصری نیز درمتن مقاله بعمل آورد تا مناسب خوانندگان بهائی گردد.
[ب] - عشق آباد را در زبان های اروپائی اَشخَبَد (Ashkhabad) میگویند كه تلفّظ اشتباه لغت تركمنی اشقبت (Ashqabat) است و آن نیز خود تلفّظ نادرستی است از واژۀ فارسی عشق آباد.(فیروز كاظم زاده، روس و انگلیس در ایران ۱۹۱۴-۱۸۶۴، ترجمۀ منوچهر امیری، شركت سهامی كتابهای جیبی، ۱۳۵۴، طهران، ص ۳۳ ).
]پ[ - حاجی میرزا ابراهیم شریعتمدار در ابتدا محبّ امر بهائی و تا اندازه ای موقن بود و لوحی نیز از حضرت بهاءالله دریافت کرده بود امّا پرسش هائی داشت كه جناب حاجی میرزا حیدر علی اصفهانی در ملاقات های مكرری که در سبزوار با او نمود به وی پاسخ های قانع كننده ای داد. شریعتمدار سرانجام پس از دریافت مناجاتی از حضرت عبدالبهاء به مقام ایمان و ایقان فائز گردید (مأخذ ۱۶، صص۸-۱۶۷).
] ت]- مترجم بجای ترجمۀ بیاناتی از حضرت ولی امرالله از انگلیسی که نویسندۀ محترم از کتاب Bahá’í World (مأخذ ۵، صص ۳-۴۱) نقل کرده ترجیح داده است متن فارسی یکی از توقیعات آن حضرت را که بیان کنندۀ همان مطالب است در اینجا بیاورد. از آقای دکتر وحید رأفتی که منبع این بیانات را در اختیار مترجم گذاشته است تشکّر میشود.
مأخذها و منابع
۱- 'Abdu'l-Baha (1916), `Utterances of Abdul-Baha upon the Mashrak-el-Azkar', Star of the West Vol 6 No. 17, pp 133 139
۲- استاد علی اکبر بنّا یزدی (بدون تاریخ)، تاریخ عشق آباد (نسخۀ خطّی)
۳-Allworth, Edward (ed.) (1967), Central Asia, a century of Russian rule, Columbia University Press, New York and London
۴-Baha'i World (۱۹۲۸), vol. 2 (1926-8), Baha'i Publishing Committee, New York
۵-Baha'i World (۱۹۳۰), vol. 3 (1928-30), Baha'i Publishing Committee, New York
۶-Baha'i World (۱۹۳۶), vol. 5 (1932-34), Baha'i Publishing Trust, Wilmette, Illinois
۷-Baha'i World (۱۹۳۷), vol. 6 (1934-6), Baha'i Publishing Trust, Wilmette Illinois
۸-Baha'i World (۱۹۳۹), vol. 7 (1936-8), Baha'i Publishing Trust, Wilmette, Illinois
۹-Baha'i World (۱۹۴۲), vol. 8 (1938-40), Baha'i Publishing Trust, Wilmette, Illinois
۱۰-Boulangier, Edgar (1888), Voyage a Merv; les Russes dans l'Asie centrale, Librarie Hachette, Paris
۱۱-Browne (ed. and trans), Edward G. (1891), A Traveller's Narrative written to illustrate the episode of the Bab, vol. 2, Cambridge University Press, Cambridge
۱۲-Christie, Ella R. (1925), Through Khiva to Golden Samarkand, Seeley, Service & Co, London
۱۳-Collins, William (1982), 'Kenosha, 1893-1912: History of an early Baha'i Community in the United States,' in Momen, M., Studies in Babi and Baha'i History, Vol. 1, Kalimat Press, Los Angeles, pp 224-253
۱۴-Curzon, George N. (1892), Persia and the Persian Question, vol. 1, Longmans, London, repr. Frank Cass, London, 1966
۱۵- علی اکبر فروتن ( ۱۳۴ بدیع )، حکایت دل، مؤسسۀ ملّی مطبوعات امری، طهران
۱۶- حاجی میرزا حیدر علی اصفهانی (۱۵۹ بدیع/ ۲۰۰۲ میلادی)، بهجت الصدور، مؤسسۀ مطبوعات امری آلمان، هوفهایم
۱۷-Kalmykow, Andrew D. (1971), Memoirs of a Russian Diplomat (ed Kalmykow, Alexandra), Yale University Press, New Haven and London.
۱۸- Kolarz, Walter (1961), Religion in the Soviet Union, Macmillan, London
۱۹- Lee, Anthony A. (1977), The Rise of the Bahá'í community in 'Ishqabad, Bahá'í Studies, Vol.5, pp.1-13.
۲۰- فاضل مازندرانی (بدون تاریخ)، تاریخ ظهورالحق، ج۶ (نسخۀ خطّی).
۲۱- فاضل مازندرانی (۱۹۷۴)، تاریخ ظهورالحق،ج۸، قسمت اوّل، مؤسّسۀ ملّی مطبوعات امری، طهران، ۱۳۱ بدیع/ ۱۹۷۴.
۲۲- فاضل مازندرانی (۱۹۷۵)، تاریخ ظهورالحق،ج۸، قسمت دوّم، مؤسسۀ ملّی مطبوعات امری، طهران، ۱۳۲ بدیع/ ۱۹۷۵.
۲۳- روحالله مهرابخانی، شرح احوال میرزا ابوالفضائل گلپایگانی، مؤسسۀ ملّی مطبوعات امری، طهران، ۱۳۱ بدیع/ ۱۹۷۴.
۲۴- روحالله مهرابخانی، محفل شور در عهد جمال اقدس ابهی، پیام بهائی، شمارۀ۲۸، فوریه ۱۹۸۲، صص۹-۱۱، شمارۀ ۲۹، مارس ۱۹۸۲، صص۸-۹.
۲۵- Momen (ed), Moojan (1981), The Babi and Bahá'í Religions ۱۸۴۴ ۱۹۴۴; some contemporary western accounts, George Ronald, Oxford.
۲۶- روحیۀ ربّانی، گوهر یکتا، ترجمۀ ابوالقاسم فیضی، مؤسسۀ ملّی مطبوعات امری، بدون تاریخ، طهران.
۲۷- Remey, Charles M., The Mashrak-el-Azkar of Ishkhabad', Star of the West, Vol.6, No.18, pp.153-155.
۲۸- Rosen, Victor (1891), Collections Scientifiques de l'Institut des Langues orientales, vol 6: Les Manuscrits Arabes. St Petersburg.
۲۹- شوقی افندی (۱۹۶۶)، توقیعات مبارکه ، ج۳، مؤسّسۀ ملّی مطبوعات امری، طهران، ۱۲۳ بدیع/ ۱۹۶۶.
۳۰- Smith P. & Momen M., The Babi Movement: a resource mobilisation perspective, in Smith P. In Iran; Studies in Babi and Baha'i History, vol. 3, Kalimat Press, Los Angeles, 1986, pp 33-93
۳۱- عزیزالله سلیمانی، مصابیح هدایت، ج۳، مؤسّسۀ ملّی مطبوعات امری، طهران، ۱۲۳ بدیع/ ۱۹۶۶.
۳۲- Whitmore, Bruce W.; The City of Love, Baha'i News, July 1975, pp. 6-12.